- جیغه
- تاج افسر، هر چیز تاج مانند که بکلاه نصب کنند
معنی جیغه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند و لبه آن تیز باشد
یکمرتبه آمدن
یکی از فلزات برنگ نقره در حرارت متعارفی مایع میشود، فرار
ترکی کلکی تاج افسر، هر چیز تاج مانند که بکلاه نصب کنند
لاشه مودار
جانب، کرانه
جمع جار، همسایگان
جواب، پاسخ
مقدار معیّنی از خوراکی، خواربار و دیگر اجناس مورد نیاز که در فاصله های زمانی معیّن روزانه، هفتگی، ماهیانه و امثال آن به کسی می دهند، روزیانه، راستاد، رستاد
عنصری نقره ای رنگ که در حرارت متعارفی مایع می شود و در ۴۰ درجه زیر صفر منجمد می گردد، در ساختن بارومتر و برای جیوه دادن آیینه به کار می رود، از مادۀ معدنی سرخ رنگی به نام شنجرف به دست می آید، هرگاه شنجرف را حرارت بدهند جیوه به صورت بخار از آن خارج می شود و آن را در ظرف های مخصوص سرد می کنند و بعد جمع آوری می کنند، گاهی هم به حالت خالص در طبیعت پیدا می شود، سیماب، زیبق، ژیوه، آبک، مرکور
جسد مرده که بو گرفته و گندیده شده باشد، لاشه، مردار
لبۀ تیز هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند، دیوار یک لایی نازک که به قطر یک وجه باریک تر آجر ساخته شود، واحد شمارش هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند، شعاع، تابش مثلاً تیغۀ آفتاب، دیوارۀ باریک سر کوه، هر چیز تیغ مانند
خلقت، نوع، اصل، شکل متعه، زنی است که او را بعقد انقطاع گیرند
((وِ))
فرهنگ فارسی معین
سیماب، فلزی است نقره ای رنگ که از ماده معدنی شنجرف به دست می آید و گاهی به طور خالص در طبیعت وجود دارد. وزن مخصوصش 6/13 است که در دمای 357 درجه به جوش می آید و در تقریباً 40 زیر صفر درجه منجمد می گردد
آدم پر سر و صدا
جیغ جیغو: بسیار جیغ کشنده
جیغ جیغو: بسیار جیغ کشنده
((غَ یا غِ))
فرهنگ فارسی معین
هرچیز در قالب ریخته شده، ریخت، شکل، عقد موقت، صورتی از کلمه که شخص یا زمان فعل را نشان می دهد
نکاح موقت، کنایه از زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید، زن غیر دائمی، زن موقتی، متعه، در دستور زبان علوم ادبی هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود مثلاً صیغۀ مفرد، صیغۀ تثنیه، صیغۀ جمع، در فقه و حقوق عبارتی که هنگام معامله و خرید و فروش و عقد نکاح بر زبان جاری می کنند و دلیل بر رضای طرفین است، نوع، هیئت، اصل، ریخت، شکل، عنوان
صیغه جاری کردن: در فقه و حقوق صیغه خواندن، صیغۀ عقد ازدواج، طلاق یا معامله را خواندن
صیغه جاری کردن: در فقه و حقوق صیغه خواندن، صیغۀ عقد ازدواج، طلاق یا معامله را خواندن
تاج، افسر
مرداب پارگین، آب بو گرفته
بانگ و فریاد، آواز زنان و بچگان
فریاد، هر صدای بلند