جدول جو
جدول جو

معنی جیران - جستجوی لغت در جدول جو

جیران(دخترانه)
آهو، آهو
تصویری از جیران
تصویر جیران
فرهنگ نامهای ایرانی
جیران
آهو، پستاندار و نشخوار کننده از راستۀ شکافته سم ها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است
تصویری از جیران
تصویر جیران
فرهنگ فارسی عمید
جیران
جارها، همسایگان، جمع واژۀ جار
تصویری از جیران
تصویر جیران
فرهنگ فارسی عمید
جیران
ترکی آهو، جمع جار، همسایگان، نگهبانان آهو غزال، جمع جار همسایگان
تصویری از جیران
تصویر جیران
فرهنگ لغت هوشیار
جیران((جَ یا جِ))
آهو، غزال
تصویری از جیران
تصویر جیران
فرهنگ فارسی معین
جیران((جِ))
جمع جار، همسایگان
تصویری از جیران
تصویر جیران
فرهنگ فارسی معین
جیران
آهو، غزال
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیران
تصویر پیران
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه سپهدار افراسیاب تورانی و یکی از شخصیتهای محبوب در داستان سیاوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیران
تصویر هیران
(دخترانه)
قرار (نگارش کردی: هران)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میران
تصویر میران
(پسرانه)
امیران، میر (امیر) + ان (پسوند جمع فارسی)، نام روستایی در استان آذربایجان شرقی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیران
تصویر شیران
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیران
تصویر تیران
(پسرانه)
نام چند تن از پادشاهان سلسله اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایران
تصویر ایران
(دخترانه)
مکان آریائیان، محل زندگی آریائی ها، نام کشور باستانی ما، از نظر لغوی هم ریشه با کلمه آریا و ایرج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جریان
تصویر جریان
روان شدن آب یا هر چیز مانند آن، کنایه از رویداد، حادثه، ماجرا، کنایه از فرایند، کنایه از موضوع، در علم اقتصاد گردش و دست به دست شدن پول
جریان صفرا: عبور صفرا از یاخته های کبدی به کیسۀ صفرا و مجاری صفراوی و ریختن آن در روده و جذب مجدد قسمتی از آن در خون و بازگشت آن به کبد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثیران
تصویر ثیران
ثورها، گاوها، گاوهای نر، جمع واژۀ ثور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدران
تصویر جدران
جدارها، دیوارها، جمع واژۀ جدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیران
تصویر طیران
پرواز کردن، پریدن، پرش، پرواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیران
تصویر نیران
غیر ایران
جمع نار، آتش ها
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
دهی است از دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقعدر 35 هزارگزی جنوب رودسر و 18 هزارگزی رحیم آباد. کوهستانی و هوای آن سرد است. 371 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، بنشن، ارزن، گردو و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو و صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جریان
تصویر جریان
روان شدن آب یا هر چیز مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیران
تصویر فیران
جمع فار، موشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیران
تصویر طیران
پرواز کردن، پرش
فرهنگ لغت هوشیار
سیر گردش ک: که بود افتاده بر ره ریا حشیش لایق سیران گاوی یا خریش. (مثنوی) توضیح نیکلسن در تفسیر این بیت سیران را به معنی (سیر آفاق) گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیران
تصویر حیران
سرگشته، فرومانده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جیل، گروه ها، سده ها، سنگریزها پارسی تازی گشته گیلان نام استانی است جمع جیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبران
تصویر جبران
تلافی کردن، خسارت و صدمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدران
تصویر جدران
جمع جدر، دیواره ها جمع جدار دیوارها، جمع جدر دیوارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثیران
تصویر ثیران
گاوهای نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیران
تصویر آیران
ایران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیران
تصویر دیران
جمع دار، خانه ها سرای ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیران
تصویر بیران
ویران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیران
تصویر گیران
گیرنده، در حال گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویران
تصویر ویران
خراب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جریان
تصویر جریان
روایی، روند، گذران، گردش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جبران
تصویر جبران
باز نهش، شیان، باز پرداخت، برگرداندن
فرهنگ واژه فارسی سره