- جیران (دخترانه)
- آهو، آهو
معنی جیران - جستجوی لغت در جدول جو
- جیران
- ترکی آهو، جمع جار، همسایگان، نگهبانان آهو غزال، جمع جار همسایگان
- جیران
- جارها، همسایگان، جمع واژۀ جار
- جیران
- آهو، پستاندار و نشخوار کننده از راستۀ شکافته سم ها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است
- جیران ((جَ یا جِ))
- آهو، غزال
- جیران ((جِ))
- جمع جار، همسایگان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه سپهدار افراسیاب تورانی و یکی از شخصیتهای محبوب در داستان سیاوش
باز نهش، شیان، باز پرداخت، برگرداندن
روایی، روند، گذران، گردش
ویران
جمع دار، خانه ها سرای ها
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مکان آریائیان، محل زندگی آریائی ها، نام کشور باستانی ما، از نظر لغوی هم ریشه با کلمه آریا و ایرج
ایران
گاوهای نر
تلافی کردن، خسارت و صدمه
جمع جدر، دیواره ها جمع جدار دیوارها، جمع جدر دیوارها
روان شدن آب یا هر چیز مانند آن
جمع جیل، گروه ها، سده ها، سنگریزها پارسی تازی گشته گیلان نام استانی است جمع جیل
سرگشته، فرومانده
سیر گردش ک: که بود افتاده بر ره ریا حشیش لایق سیران گاوی یا خریش. (مثنوی) توضیح نیکلسن در تفسیر این بیت سیران را به معنی (سیر آفاق) گرفته
غیر ایران
جمع نار، آتش ها
جمع نار، آتش ها
پرواز کردن، پریدن، پرش، پرواز
جدارها، دیوارها، جمع واژۀ جدار
ثورها، گاوها، گاوهای نر، جمع واژۀ ثور
روان شدن آب یا هر چیز مانند آن، کنایه از رویداد، حادثه، ماجرا، کنایه از فرایند، کنایه از موضوع، در علم اقتصاد گردش و دست به دست شدن پول
جریان صفرا: عبور صفرا از یاخته های کبدی به کیسۀ صفرا و مجاری صفراوی و ریختن آن در روده و جذب مجدد قسمتی از آن در خون و بازگشت آن به کبد
جریان صفرا: عبور صفرا از یاخته های کبدی به کیسۀ صفرا و مجاری صفراوی و ریختن آن در روده و جذب مجدد قسمتی از آن در خون و بازگشت آن به کبد
پرواز کردن، پرش
جمع فار، موشان
گیرنده، در حال گرفتن
جمع نار، آتش ها
خراب بایر مقابل آباد: (گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما سایه دولت برین کنج خراب انداختی) (حافظ)