- جَزَاء
- پاداش، پنالتی
معنی جَزَاء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاداش، سزا، عوض نیکی یا بدی، بخشیدن، یافتن، سزا کیفر پاداش دانسته که در پارسی کیفر با پاداش برابر نیست پاداش پاسخ کار نیک است و کیفر پاسخ کاربد شیان پاد افراه پاد افراس، جمع جزیه، پارسی تازی گشته گزیت ها -1 مکافات سزای عمل کسی را دادن، پاداش پاداشن پاداشت، کیفر پادافره. یا جزاء (جزای) سیئه. پاداش بدی
پری، یک برگه
حمله کردن، او فتح کرد
پاداش دادن، او پاداش داد
طاعون، اپیدمی
وفاداری
بی مغزی، حماقت، بی دقّتی، خرفت بودن
قضاوت
آسمان
سخاوت
خشن بودن، کهنگی
محبّت آمیز، جذّاب
قصّابی کردن، ناوشکن
آشکار کردن، او تأکید کرد
تیزبینی، هوش، هوشمندی، زیرکی، زرنگی، هوشیاری
کم نور بودن، نامرئی بودن
خوبی، زیبایی
پاسخ، پاسخ دهید
چالاکی، حیله گری
شرم، حیا
فراخی، شکوه، زرق و برق، درخشندگی
اجرا، عملکرد