جدول جو
جدول جو

معنی جوشی - جستجوی لغت در جدول جو

جوشی
عصبانی، کسی که زود خشمگین می شود
تصویری از جوشی
تصویر جوشی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جوزی
تصویر جوزی
گردو فروش، به رنگ گردو
فرهنگ فارسی عمید
برخی از پیروان مذهب هندو که توانایی انجام کارهای خارق العاده را دارند، درویش و مرتاض هندی، یوگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توشی
تصویر توشی
نوعی ضیافت که در آن هرکس هر طعامی دارد بیاورد و با هم بخورند، نوعی ضیافت که هر کسی سهم خود را بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوشی
تصویر خوشی
خوش بودن، خوبی، شادی، شادمانی، مقابل ناخوشی، سلامتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوشن
تصویر جوشن
نوعی زره با حلقه های فلزی به هم چسبیده، درع، کنایه از محافظ، برای مثال دانش اندر دل چراغ روشن است / وز همه بد بر تن تو جوشن است (رودکی - ۵۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوشش
تصویر جوشش
به جوش آمدن، کنایه از هیجان، گرمی، کنایه از رابطۀ محبت آمیز داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشی
تصویر پوشی
پارچه ای که از آن شال سر و کمر می ساخته اند، برای مثال تا چند کنی پوش ز پوشی کسان / از جامۀ عاریت نشاید برخورد (نظام قاری - لغتنامه - پوشی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوشک
تصویر جوشک
کوزۀ کوچک لوله دار، بلبله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشی
تصویر گوشی
قسمتی از دستگاه تلفن یا اف اف شامل یک دسته و دو بخش سوراخ دار، در پزشکی وسیله ای که از یک قطعۀ شیپورمانند و چند لوله تشکیل شده که به وسیلۀ قطعه ای که در گوش قرار می گیرد صدای قلب و شش ها شنیده می شود، وسیله ای معمولاً پلاستیکی که در گوش قرار می دهند تا هنگام شنا آب وارد گوش نشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توشی
تصویر توشی
ضیافتی که در آن هر کس طعامی با خود آورد و با هم تناول کنند دانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشی
تصویر گوشی
آلت تلفن که برای شنیدن حرف آنرا به گوش می گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی مغولی آزوغه توشه علوفه و آزوقه و سیورسات: سلطان ارز روم قضای حقی را که او وقت محاصره اخلاط بمدد علوفه و کوشی نشانده بانواع مبرات و کرامات مخصوص شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشی
تصویر پوشی
پارچه ای که از آن عمامه و شال کمر میساختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشی
تصویر خوشی
شادی، فرح، سرور، نشاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوشی
تصویر حوشی
شب بیم زای، سخن شگفت، مردمگریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوعی
تصویر جوعی
شکمباره
فرهنگ لغت هوشیار
سنسکریت جوگی جانورز فرقه ای از مرتاضان هند، پیرو طریقه جوگیان مرتاض هندو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوگی
تصویر جوگی
فرقه از مرتاضان هند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوهی
تصویر جوهی
نام لوده ای است بذله سنج
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به جوب جویی، حقی که به دشتبان بابت زراعت محصولات کنار جوی دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوری
تصویر جوری
توافق و هماهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشش
تصویر جوشش
جوش داشتن جوشیدن بجوش آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشک
تصویر جوشک
کوزه کوچک لوله دار بلبله
فرهنگ لغت هوشیار
سینه، دل شب بمعنی نصفه شب خفتان، سلاحی باشد غیرزره، تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگه آهن هم باشد خفتان، سلاحی باشد غیرزره، تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگه آهن هم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوشی
تصویر بوشی
ناکس فرومایه درویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشیر
تصویر جوشیر
نوعی آش که از آرد سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشی
تصویر خوشی
نیکی، خوبی، شادمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشی
تصویر گوشی
گیرنده تلفن که به وسیله آن صدای طرف مکالمه شنیده می شود، وسیله ای برای پوشاندن گوش برای سرما و گرما، اسبابی برای گوش دادن به صداهای درون بدن جاندار مثل قلب و ریه، سمعک، نوعی بیماری در سرانگشتان که باعث عفونت آن می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوشش
تصویر جوشش
((ش))
عمل جوشیدن، خونگرمی، مهربانی، سازش، همدمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوشن
تصویر جوشن
((جُ شَ))
زره، لباس ویژه جنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوگی
تصویر جوگی
یوگی، مرتاض هندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توشی
تصویر توشی
مهمانی که در آن هر کس خوراک خود را با خود بیاورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوشین
تصویر جوشین
آستیلن
فرهنگ واژه فارسی سره
شادابی، شادی، سرور، خوشحالی، لذّت، شاداب، خوشبختی، شادی بخشی، شادمانی، شادی و خوشحالی
دیکشنری اردو به فارسی