- جو
- پیرامون
معنی جو - جستجوی لغت در جدول جو
- جو
- میان آسمان و زمین، اتمسفر، جو هر چیز، داخل هر چیز
- جو
- هوایی که گرداگرد زمین را فراگرفته است، اتمسفر، کنایه از اوضاع و احوال حاکم بر یک محیط، حال وهوا
- جو
- پسوند متصل به واژه به معنای جوینده مثلاً جنگجو، دلجو، صلح جو، نامجو،
پسوند متصل به واژه به معنای جوییدن مثلاً جستجو، پرس و جو
گذرگاه نسبتاً باریک آب، رودخانه، نهر، رود
- جو
- رود کوچک
- جو ((جَ وّ))
- هوای گرداگرد زمین، اتمسفر، کنایه از اوضاع و احوال
- جو ((جُ))
- گیاهی از خانواده گندمیان جزو دسته غلات که دارای سنبله ساده ای است
- جو
- یکی از غلات شبیه گندم که دانه های آن بیشتر به مصرف تغذیۀ چهارپایان می رسد و دارای مواد ازته، مواد چرب، سلولز، فسفر، کلسیم، آهن و ویتامین b است. از آرد آن نان می پزند و از نظر ارزش غذایی به پای گندم نمی رسد، کنایه از مقداری کم و ناچیز، واحد اندازه گیری وزن برابر با پنجاه تا صد میلی گرم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
جوان، گل جوانه، اندام نورس فشرده و قابل رشدی در گیاه که در انتهای شاخه، کنار دمبرگ وجود دارد
گوهری
گوهر، دوات
جفا، ستم
گوهر افزار، گوهران
گوهران، گوهر
همبودهای مردمان
هم بودها
پروانه
همسایگی
پاسخگو
پاسخ
آستیلن
بیماریی است که چون بر عارض شود حرص او بر ماکولات دم بدم زیاده گردد و هرگز سیر نشود جوع کلبی: (گفت: رنجش چیست ک زخمی خورده است ک گفت: جوع الکلب زارش کرده است) (مثنوی)
گرسنگی سگی بیمار هرچه خورد سیر نگردد
بیماریی است که چون برکسی عارض شود حرص او برماکولات دم بدم زیاده گردد و هرگز سیر نشود
گرسنگی گاوی گونه ای بیماری که با پری شکم از خوردن نایستد
بیماریی که در شخص پدید آید و وی هر چه بخورد همچنان گرسنه بماند: (پس بپهلو گشت آن شب تا سحر آن خر بیچاره از جوع البقر)
گرسنگی
نوعی آش که از آرد سازند