جدول جو
جدول جو

معنی جو - جستجوی لغت در جدول جو

جو
پیرامون
تصویری از جو
تصویر جو
فرهنگ واژه فارسی سره
جو
میان آسمان و زمین، اتمسفر، جو هر چیز، داخل هر چیز
تصویری از جو
تصویر جو
فرهنگ لغت هوشیار
جو
هوایی که گرداگرد زمین را فراگرفته است، اتمسفر، کنایه از اوضاع و احوال حاکم بر یک محیط، حال وهوا
تصویری از جو
تصویر جو
فرهنگ فارسی عمید
جو
پسوند متصل به واژه به معنای جوینده مثلاً جنگجو، دلجو، صلح جو، نامجو،
پسوند متصل به واژه به معنای جوییدن مثلاً جستجو، پرس و جو
گذرگاه نسبتاً باریک آب، رودخانه، نهر، رود
تصویری از جو
تصویر جو
فرهنگ فارسی عمید
جو
رود کوچک
تصویری از جو
تصویر جو
فرهنگ فارسی معین
جو
((جَ وّ))
هوای گرداگرد زمین، اتمسفر، کنایه از اوضاع و احوال
تصویری از جو
تصویر جو
فرهنگ فارسی معین
جو
((جُ))
گیاهی از خانواده گندمیان جزو دسته غلات که دارای سنبله ساده ای است
تصویری از جو
تصویر جو
فرهنگ فارسی معین
جو
یکی از غلات شبیه گندم که دانه های آن بیشتر به مصرف تغذیۀ چهارپایان می رسد و دارای مواد ازته، مواد چرب، سلولز، فسفر، کلسیم، آهن و ویتامین b است. از آرد آن نان می پزند و از نظر ارزش غذایی به پای گندم نمی رسد، کنایه از مقداری کم و ناچیز، واحد اندازه گیری وزن برابر با پنجاه تا صد میلی گرم
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جویان
تصویر جویان
(پسرانه)
جوینده، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جویا
تصویر جویا
(پسرانه)
جوینده، جستجو کننده، پهلوان مازندرانی بود که بدست رستم کشته شد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
(دخترانه)
گوهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جواهر
تصویر جواهر
(دخترانه)
جمع جوهر، هر یکی از سنگهای گران بها مانند یاقوت یا زمرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جوانه
تصویر جوانه
(دخترانه)
جوان، گل جوانه، اندام نورس فشرده و قابل رشدی در گیاه که در انتهای شاخه، کنار دمبرگ وجود دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جوانوی
تصویر جوانوی
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی دانا و دبیری بزرگ در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جوانشیر
تصویر جوانشیر
(پسرانه)
نام پسر خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جواد
تصویر جواد
(پسرانه)
بخشنده، از نامهای خدواند، لقب امام نهم شیعیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جوهری
تصویر جوهری
گوهری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
گوهر، دوات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جور
تصویر جور
جفا، ستم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جواهرات
تصویر جواهرات
گوهر افزار، گوهران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جواهر
تصویر جواهر
گوهران، گوهر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جوامع بشری
تصویر جوامع بشری
همبودهای مردمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جوامع
تصویر جوامع
هم بودها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جواز
تصویر جواز
پروانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جوار
تصویر جوار
همسایگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جوابگو
تصویر جوابگو
پاسخگو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جواب
تصویر جواب
پاسخ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جوشین
تصویر جوشین
آستیلن
فرهنگ واژه فارسی سره
بیماریی است که چون بر عارض شود حرص او بر ماکولات دم بدم زیاده گردد و هرگز سیر نشود جوع کلبی: (گفت: رنجش چیست ک زخمی خورده است ک گفت: جوع الکلب زارش کرده است) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوع الکلبی
تصویر جوع الکلبی
گرسنگی سگی بیمار هرچه خورد سیر نگردد
فرهنگ لغت هوشیار
بیماریی است که چون برکسی عارض شود حرص او برماکولات دم بدم زیاده گردد و هرگز سیر نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوع البقری
تصویر جوع البقری
گرسنگی گاوی گونه ای بیماری که با پری شکم از خوردن نایستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوع البقر
تصویر جوع البقر
بیماریی که در شخص پدید آید و وی هر چه بخورد همچنان گرسنه بماند: (پس بپهلو گشت آن شب تا سحر آن خر بیچاره از جوع البقر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوع
تصویر جوع
گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشیره
تصویر جوشیره
نوعی آش که از آرد سازند
فرهنگ لغت هوشیار