جدول جو
جدول جو

معنی جهلا - جستجوی لغت در جدول جو

جهلا
جمع جاهل، کانایان، نادان، جمع جاهل و جهول
تصویری از جهلا
تصویر جهلا
فرهنگ لغت هوشیار
جهلا
((جُ هَ))
جمع جاهل و جهول، نادان
تصویری از جهلا
تصویر جهلا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهلا
تصویر شهلا
(دخترانه)
چشم زیبا، چشم فریبنده، زن سیه چشم، دارای رنگ سیاه چون رنگ چشم میش، رنگ میشی، نوعی نرگس که حلقه وسط آنسرخ یا بنفش است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهلا
تصویر مهلا
(دخترانه)
دوستانه، آهسته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جهال
تصویر جهال
جاهلان، نادانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جولا
تصویر جولا
بافنده نساج، عنکبوت. بافنده، نساج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهله
تصویر جهله
جمع جاهل نادانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهرا
تصویر جهرا
آشکارا
فرهنگ لغت هوشیار
موژان میش چشم: زن، نرگس سیا گونه ای از نرگس که میان آن به جای زردی سیاهی است، چشم سیاه گراینده به سرخی، نیاز مونث اشهل زن میش چشم زنی که چشمش سیاه مایل به کبود و سیاه باشد، توضیح در فارسی توجهی به تانیث آن ندارند، مونث اشهل زن میش چشم زنی که چشمش سیاه مایل به کبود و سیاه باشد، توضیح در فارسی توجهی به تانیث آن ندارند. زن میش چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهلا
تصویر شهلا
اشهل، در علم زیست شناسی ویژگی نوعی نرگس که حلقۀ وسط آن سرخ یا کبود است مثلاً نرگس شهلا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهلا
تصویر مهلا
آهسته باش، آهسته رو، آرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهال
تصویر جهال
((جُ هّ))
جمع جاهل، نادانان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهله
تصویر جهله
((جَ هَ لِ))
جمع جاهل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهلا
تصویر شهلا
((شَ))
مؤنث اشهل، زنی که چشمش سیاه مایل به کبود و زیبا باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهل
تصویر جهل
نادانستگی، نادانی
فرهنگ واژه فارسی سره
روشنگر، بسیار جلا دهنده، روشن کردن، افروختن، زدودن صیقل دادن، آواره شدن، جلا وطن، آوارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهل
تصویر جهل
نادان شدن، نا دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلا
تصویر هلا
حرف ندا به معنای ای، ایا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلا
تصویر هلا
برای معانی ذیل بکاررود: الف - آگاهانیدن وتنبیه بکاررود: (گفت: هلاجامهابمن ده تالحظه بیاسایی) ب - برای تحسین: (دین چودلم پاک دید گفت: هلاخ هین بدل پاک برنگارمرا) (ناصرخسرو) (کلمه تثنیه و ندا) الا، ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلا
تصویر جلا
((جَ))
واضح و روشن کردن، صیقل دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلا
تصویر جلا
((جَ))
کوچ کردن، از وطن دور شدن، آوارگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهل
تصویر جهل
((جَ))
نادان بودن، نادانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هلا
تصویر هلا
((هَ))
کلمه تنبیه و ندا که برای آگاهانیدن به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلا
تصویر جلا
تابش، درخشش، هر نوع مادۀ روغنی که اشیا و به ویژه فلزات را با آن درخشان می کنند، کنایه از روشنی چشم، دور شدن و کوچ کردن از وطن، چیزی که موجب روشنی چشم می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهل
تصویر جهل
نادان بودن، نادانی
جهل بسیط: حالتی از نادانی که شخص نمی داند و اعتقاد به دانستن خود هم ندارد و به بیان دیگر می داند که نمی داند
جهل مرکب: جهل و نادانی ای که خود شخص به آن پی نبرد و خود را دانا و حکیم پندارد که در این صورت جهل او مرکب است از بی علمی و بی اطلاعی به امورو بی خبری و بی اطلاعی از نادانی خودش، برای مثال آن کس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند (عبدالواسع جبلی - لغتنامه - مرکب)
فرهنگ فارسی عمید