جدول جو
جدول جو

معنی جهرا - جستجوی لغت در جدول جو

جهرا
آشکارا
تصویری از جهرا
تصویر جهرا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زهرا
تصویر زهرا
(دخترانه)
روشن، درخشان، نام دختر پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
مونث ازهر درخشنده درخشنده روی سپید روی. توضیح: در فارسی بدون توجه بتذکیر و تانیث این کلمه را در مقام صفت بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبرا
تصویر جبرا
به زور، به ستم، به ناچار، به زور به ناچاری ستمگرانه ستهمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهارا
تصویر جهارا
به آشکار آشکارا سرا و جهارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهار
تصویر جهار
آشکار کردن، بلند کردن آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهلا
تصویر جهلا
جمع جاهل، کانایان، نادان، جمع جاهل و جهول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهرا
تصویر مهرا
خوب پخته شده منظور گوشت است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهرا
تصویر زهرا
ازهر، روشن، درخشان، درخشان تر
فرهنگ فارسی عمید
جبراً و اضطراراً، بزور، با قوت و توانائی، به زور از روی قهر با زبر دستی: توپها نصب نموده قهرا و جبرا قلعه را گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
مهرا در فارسی: نیک پخته نرم شده نیک پخته شده گوشت نرم پخته که از استخوان جدا شده باشد، مضمحل گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجرا
تصویر هجرا
سخن زشت، بسندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهار
تصویر جهار
((جِ))
آشکار کردن، بلند کردن آواز، کسی را رویارو و بی حجاب دیدن، جنگ تن به تن کردن، آشکارا، جهارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهلا
تصویر جهلا
((جُ هَ))
جمع جاهل و جهول، نادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زهرا
تصویر زهرا
((زَ))
مؤنث ازهر، درخشنده، درخشنده روی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهرا
تصویر مهرا
((مُ هَ رّ))
نیک پخته شده، گوشت نرم پخته که از استخوان جدا شده باشد، مضمحل گشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهار
تصویر جهار
آشکار، پیدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرا
تصویر جرا
وظیفه، نفقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهر
تصویر جهر
آشکار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرا
تصویر جرا
نفقه، وظیفه، مواجب، مستمری، برای مثال گفت شاهنشه جرایش کم کنید / ور بجنگد نامش از خط برزنید (مولوی - ۵۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرا
تصویر هرا
گلوله ها و میخ های طلا و نقره که در زین و برگ اسب به کار ببرند، برای مثال از بهر جنیبتان بالا / نی طوق آید ز من نه هرا (خاقانی۱ - ۲۷)، ز حدّ بیستون تا طاق گرا / جنیبت ها روان با طوق و هرا (نظامی۲ - ۳۰۲)
بانگ و آواز مهیب، فریاد سهمناک، بانگ جانور درنده، برای مثال نه آوای مرغ و نه هرای دد / زمانه زبان بسته از نیک و بد (فردوسی - ۳/۳۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرا
تصویر هرا
درخشیدن، ترس و بیم فروریختن و آواز و صدای فرو ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرا
تصویر جرا
((جِ))
راتبه، وظیفه جنسی، اجرا، جیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرا
تصویر جرا
((جَ))
نفقه، آن چه بدان معاش گذرانند، اخراجات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهر
تصویر جهر
((جَ))
با صدای بلند خواندن، آشکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرا
تصویر هرا
((هُ))
ترس، بیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرا
تصویر هرا
((هُ رّ))
صدای مهیب، فریاد سهمناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرا
تصویر هرا
ساز و برگ اسب، مانند سینه بند و لگام، گلوله های زرین و سیمین که به زین، لگام و سینه بند اسب می بستند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهر
تصویر جهر
آشکار، صدای بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرا و جهرا
تصویر سرا و جهرا
پنهان و آشکار درنهان و آشکار
فرهنگ لغت هوشیار