جدول جو
جدول جو

معنی جنید - جستجوی لغت در جدول جو

جنید
(پسرانه)
نام عارفی معروف در قرن سوم هجری
تصویری از جنید
تصویر جنید
فرهنگ نامهای ایرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجنید
تصویر تجنید
لشکر آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجنید
تصویر تجنید
لشکر جمع کردن، لشکر آراستن، لشکرآرایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجنید
تصویر تجنید
((تَ))
لشکر آراستن، لشکر گرد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جدید
تصویر جدید
تازه، نو، نوین، نوباوه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جنین
تصویر جنین
رویان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منید
تصویر منید
توجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جدید
تصویر جدید
نو و تازه هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلید
تصویر جلید
نیرومند، بردبار، قوی
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی سپاهی گندی لشکری سیاهی، زنی روسپی که در میان لشکریان بکار می پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرید
تصویر جرید
شاخ خرما، تک تنها تنها تنهارو منفرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنیه
تصویر جنیه
لیره مصری برابر با 100 غرش یا 1000 ملیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنین
تصویر جنین
هر چیز پوشیده و مستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنیس
تصویر جنیس
همگن همسردک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنیب
تصویر جنیب
فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنود
تصویر جنود
جمع جند، پارسی تازی گشته گندها سپاهان جمع جند لشکرها سپاهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهید
تصویر جهید
کوشش بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنید
تصویر خنید
پسند، قبول، تحسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنید
تصویر سنید
پسر خوانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنید
تصویر شنید
شنیدن: گفت و شنید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرید
تصویر جرید
نیزۀ کوتاه، یکه و تنها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنیس
تصویر جنیس
آنچه در جنس خود اصیل باشد، اصیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدید
تصویر جدید
مقابل قدیم، تازه، نو، هر چیز تازه، در علوم ادبی در علم عروض یکی از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن، غریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنید
تصویر عنید
جنگ کننده، مخالف، حقیقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجید
تصویر نجید
شیر را گویند بسبب شجاعت و جراتش، وقاد، شجاع، نجد، مکروب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدید
تصویر جدید
((جَ))
تازه، نو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرید
تصویر جرید
((جَ))
تنها، تنهارو، منفرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنیه
تصویر جنیه
((جُ نَ))
لیره مصری برابر با 100 غرش یا 1000 ملیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنین
تصویر جنین
((جَ))
هرچیز پوشیده، موجودی که هنوز در رحم مادر به رشد خود ادامه می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنود
تصویر جنود
((جُ))
جمع جند، لشکرها، سپاه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جندی
تصویر جندی
((جُ))
لشکری، سپاهی، زنی روسپی که در میان لشکریان به کار می پردازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلید
تصویر جلید
((جَ))
یخ، شبنم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلید
تصویر جلید
((جَ))
چالاک، چابک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنید
تصویر عنید
((عَ))
ستیزکننده، ناسازگار، رو کننده حق
فرهنگ فارسی معین
فرزند هر موجود مهره داری که در رحم یا تخم قرار دارد و پس از رسیدن به مرحلۀ خاصی از تکوین از جای خود خارج می شود، رویان
فرهنگ فارسی عمید