جدول جو
جدول جو

معنی جنگار - جستجوی لغت در جدول جو

جنگار
خرچنگ
تصویری از جنگار
تصویر جنگار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگار
تصویر انگار
فرض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنگار
تصویر زنگار
اکسید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چنگار
تصویر چنگار
سرطان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سنگار
تصویر سنگار
آق سنقر
فرهنگ واژه فارسی سره
زنگ فلزات آیینه و جز آن اکسید مس، نامی است که به انواع مختلف استات مس به سبب رنگ سبز آنها داده اند. یا زنگار معدنی زاج سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنگاور
تصویر جنگاور
جنگجو
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته جاندار نگهبان سربازی که مامورحفاظت فرمانده قشون حاکم و جز آنانست نگهبان، جمع جنادره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگار
تصویر چنگار
خرچنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصور پندار، کارناتمام طرح انگاره، در ترکیب بمعنی (انگارنده) آید یعنی پندارنده تصور کننده: سهل انگار، فرض کن و آن بجای ادات تشبیه بکار رود گویی پنداری: (زن برادر انسان چنان رفتار میکند که انگار آدم عضو زائد خانواده و بحق او تعدی کرده است) (دشتی. فتنه) یا انگار نه انگار. موضوع را نادیده فرض کن، مثل اینکه هرگز نبود گویی وجود نداشت (در مورد نفی استعمال میشود)، یا انگارچیزی را کردن، از آن صرفنظر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگار
تصویر سنگار
رفیق و همراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنگار
تصویر گنگار
ماری که تازه پوست انداخته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگار
تصویر چنگار
نوعی بیماری که ورم و زخم آن شبیه پای خرچنگ است، در علم زیست شناسی خرچنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنگار
تصویر زنگار
ماده ای سمّی به رنگ سبز که از عمل اسید استیک در سطح مس به وجود می آید، اکسید مس، زنگ آهن، زنجار، ژنگار، اکسید دو کوئیور
زنگار معدنی: در علم شیمی زاج سبز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژنگار
تصویر ژنگار
زنگار، ماده ای سمّی به رنگ سبز که از عمل اسید استیک در سطح مس به وجود می آید، اکسید مس، زنگ آهن، زنجار، اکسید دو کوئیور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگار
تصویر انگار
انگاشتن، پسوند متصل به واژه به معنای انگارنده مثلاً سهل انگار،
گویی، به نظر می رسد، بپندار، تصور کن
انگار کردن: پندار کردن، فرض کردن، گمان کردن، خیال کردن
انگارنه انگار: هنگامی گفته می شود که شخصی خود را ناآگاه جلوه می دهد و اتفاقی را نادیده می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگار
تصویر انگار
((اِ))
گمان، پندار، طرح ناتمام، گویی، پنداری، نه، تکیه کلامی دال بر بیهودگی کاری یا نفی مطلق تاثیر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنگار
تصویر بنگار
((بِ نِ))
منقش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنگاور
تصویر جنگاور
((جَ وَ))
جنگجو، شجاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جندار
تصویر جندار
((جِ))
سربازی که مأمور حفاظت فرمانده قشون حاکم و جزو آنان است، نگهبان، جمع جنادره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنگار
تصویر چنگار
((چَ))
خرچنگ، جانوری است دوزیست با چنگال های بلند که به یک پهلو حرکت می کند، یکی از صورت های فلکی منطقه البروج، چهارمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید تیرماه در این برج دیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنگار
تصویر زنگار
((زَ))
زنگ فلزات، آیینه و جز آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنگار
تصویر گنگار
((گُ))
ماری که تازه پوست افکنده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنگار
تصویر هنگار
((هَ))
تندی، تیزی، شتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنگار
تصویر هنگار
تندی و تیزی، شتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنگار
تصویر شنگار
گیاهی خاردار با برگ هایش سیاه یا قرمز تیره و ریشۀ سبز، خالوما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگار
تصویر تنگار
بوراکس، ترکیب اسید بوریک و سود که در طب و صنعت برای ساختن شیشه و لعاب ظروف سفالی و لحیم کاری به کار می رود، تنکار، بورق، بورات دوسود، بورک، بوره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگار
تصویر نگار
(دخترانه)
خوش قلب، نقش، بت، صنم، تصویر، زیور، زینت، دختر یا زن زیباروی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نگار
تصویر نگار
نقش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگار
تصویر نگار
نگاشتن، کنایه از بت، کنایه از زیور، رنگین، نقش، تصویر، برای مثال از نقش و نگار در و دیوار شکسته / آثار پدید است صنادید عجم را (عرفی - ۸)
کنایه از معشوق، محبوب، پسوند متصل به واژه به معنای نگارنده مثلاً روزنامه نگار،
پسوند متصل به واژه به معنای نقاش مثلاً چهره نگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگار
تصویر نگار
نقش، چیزی که با رنگ بدیوار و کاغذ کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگار
تصویر نگار
((ن))
نقش، تصویر، بت، معشوق، محبوب
فرهنگ فارسی معین