جدول جو
جدول جو

معنی جمیع - جستجوی لغت در جدول جو

جمیع
همه، همگی، همه، همگی
تصویری از جمیع
تصویر جمیع
فرهنگ فارسی عمید
جمیع
گرد آمده و یکجا شده، لشکر
تصویری از جمیع
تصویر جمیع
فرهنگ لغت هوشیار
جمیع((جَ))
همگی، همگان
تصویری از جمیع
تصویر جمیع
فرهنگ فارسی معین
جمیع
عموم، کافه، کل، کلاً، مجموع، همگان، همگی، همه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمیع
تصویر سمیع
(پسرانه)
شنوا، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
(اِ دَ)
به یک جا گرد کردن. (زوزنی). گرد کردن. (ترجمان عادل بن علی). فراهم آوردن. (دهار). بسیار گرد آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیک جمع کردن. (آنندراج). مبالغه کردن در فراهم آوردن قوم. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، فراگرفتن ماکیان بیضه ها را در زیر شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، به نماز جمعه حاضر شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به نماز جمعه رفتن. (آنندراج). در جمعه و جماعت حاضر شدن و نماز گزاردن. (از قطر المحیط). به نماز آدینه آمدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(بِ جَ)
بهمه. از همه جهت. (ناظم الاطباء) ، انبوه شدن لشکر. گرد شدن. فراهم آمدن سپاهیان یا حشرات به انبوهی:
بجوشید لشکر چو مور و ملخ
کشیدند از کوه تا کوه نخ.
عنصری.
- بجوشیدن دل، غثیان. (زمخشری). و رجوع به جوشیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جمیعه
تصویر جمیعه
گروزه گروه اجتماع، جمع جمائع (جمایع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمیعا
تصویر جمیعا
همه، همگی، همگان، سراسر، با هم، تماما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
فراهم آوردن، نیک جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
((تَ))
گرد کردن، بسیار گرد کردن، به نماز جمعه حاضر شدن، گردآوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جمعی
تصویر جمعی
گروهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تماماً، جمعاً، کلاً، یکسر
متضاد: فرداً، انفراداً
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
تجميعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
Aggregation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
agrégation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
Aggregation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
集合
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
اجتماع
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
সমাবেশ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
mkusanyiko
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
birikim
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
집합
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
צירוף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
агрегація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
समेकन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
penggabungan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
การรวบรวม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
aggregatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
агрегация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
aggregazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
agregação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
聚合
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
agregacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
agregación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی