معنی بجمیع بجمیع (بِ جَ) بهمه. از همه جهت. (ناظم الاطباء) ، انبوه شدن لشکر. گرد شدن. فراهم آمدن سپاهیان یا حشرات به انبوهی: بجوشید لشکر چو مور و ملخ کشیدند از کوه تا کوه نخ. عنصری. - بجوشیدن دل، غثیان. (زمخشری). و رجوع به جوشیدن شود لغت نامه دهخدا