- جمیر
- گرد گاه، موی بافته، شب تار
معنی جمیر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شاه، پادشاه، حاکم، به صورت پیشوند در ابتدای بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند امیربانو، امیرپویا، و امیرحسین
اندرون
کولمه از ماهیان نامرد، کوته بالا، خوبروی کودک، نی زدن
ستمکار جور کننده ظالم، آنکه از راه حق براه باطل میل کند گشته از راه، گرمی دل از گرسنگی و خشم، کسی که بدون رعایت قوانین موضوعه شیعه قدرت را بدست گیرد یا کسی که از چنین شخصی قبول شغلی کند، جمع جائرون
خودخواه سرکش
ترکش چوبی یا چرمی
سزاوار، لایق
بافنده، جوال ستبر
گیاه بسیار و انبوه که زمین را بپوشاند
خوب، زیبا، نیکو، نیکو سیرت، پیه گداخته
گرد آمده و یکجا شده، لشکر
گل زرد
کاواک میان تهی
جماعت سنگریزه ها سنگریزه ها
فریزیده بریده موی
افسار شتر
زیبا، بلند آواز
پادشاه، فرمانروا، سلطان، خلیفه، کسی که فرمانروا بر قومی باشد
سرخک: سرخه از گیاهان جمع حمار خران دراز گوشان
آرد آمیخته شده با آب و بر آمده و ترش شده جهت ساختن نان
مرغ مگس
زمانه و روزگار
همه، همگی، همه، همگی
پناه دهنده، فریادرس
حمار، خر، جانوری چهارپا و کوچک تر از اسب با گوش های دراز و یال کوتاه، الاغ، درازگوش
شخص پست، سفله و بی اصل
سلاحی شبیه شمشیر، کتاره، قداره
زیبا، خوشگل، کنایه از شایسته، خوب، نیکو
باطن انسان، اندرون دل، اندیشه و راز نهفته در دل، در دستور زبان علوم ادبی کلمه یا حرفی که به جای اسم قرار می گیرد و دلالت بر شخص یا شیء می کند
ضمیر منفصل: در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که به تنهایی ذکر می شود مانند من، تو، او و آن
ضمیر متصل: در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که به تنهایی استعمال نمی شود و به آخر اسم یا فعل می چسبد مانند «م»، «ت» و «ش» در «کتابم»، «کتابت» و «کتابش»
ضمیر غایب: در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که دربارۀ شخصی که حضور ندارد به کار برود مانند او، وی و ایشان
ضمیر منفصل: در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که به تنهایی ذکر می شود مانند من، تو، او و آن
ضمیر متصل: در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که به تنهایی استعمال نمی شود و به آخر اسم یا فعل می چسبد مانند «م»، «ت» و «ش» در «کتابم»، «کتابت» و «کتابش»
ضمیر غایب: در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که دربارۀ شخصی که حضور ندارد به کار برود مانند او، وی و ایشان
افسانه گو در شب، مصاحب شب، کنایه از دهر، روزگار
آرد آمیخته با آب و ورزدادۀ دانه هایی مانند گندم یا جو، هر مادۀ نرم و شکل پذیر مثلاً خمیر بازی، خاک رس و گچ که با آب مخلوط کرده باشند و آبکی نباشد