جدول جو
جدول جو

معنی حمیر

حمیر
حمار، خر، جانوری چهارپا و کوچک تر از اسب با گوش های دراز و یال کوتاه، الاغ، درازگوش
تصویری از حمیر
تصویر حمیر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حمیر

حمیر

حمیر
قبیله ای است از قبایل بنی سبا و ضحاک پادشاه از آن قبیله بود. (آنندراج) (غیاث). این قبیله بناحیت صمدان و سه شهرک آن نشینند و ایشان را کشت و برز است و مراعی و رز. (حدود العالم). و رجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 315 و رجوع به حمیریان شود
لغت نامه دهخدا

حمیر

حمیر
نام پسر عبدالشمس بن یعرب بن قحطان از عرب عاربه بود که در خطۀ یمن دولتی بنام حمیریهاتأسیس کرد. (قاموس الاعلام). رجوع به حمیریان شود
لغت نامه دهخدا

حمیر

حمیر
حمیره. یرنداق که بدان زین بندند. (منتهی الارب) ، جَمعِ واژۀ حمار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
تیر و بهار و دهر جفاپیشه خرد خرد
بر تو همی شمرد و تو خود خفته چون حمیر.
ناصرخسرو.
حسد آمد همگان را ز چنان کار ازو
برمیدند و رمیده شود از شیر حمیر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

حمیر

حمیر
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. واقع در هفتاد هزارگزی جنوب خاوری اهواز و 5 هزارگزی خاوری راه فرعی خلف آباد به اهواز. ناحیه ای است واقع در دشت و گرمسیری است. دارای 150تن سکنه میباشد. از چاه مشروب میشود. محصولاتش غلات ولبنیات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ زرگان معمر هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا