- جمجمه
- استخوان سر
معنی جمجمه - جستجوی لغت در جدول جو
- جمجمه
- کاسه سر یا استخوانی که در آن دماغ است، نوعی از پیمانه
- جمجمه
- محفظۀ سر مهره داران که در انسان از هشت تکه استخوان متصل به هم تشکیل شده و مغز سر در آن جا دارد
چاهی که در شوره زار کنده شود
- جمجمه
- سخن گفتن به طور مبهم، کنایه از صدای پای اسبان
- جمجمه ((جُ جُ مِ))
- کاسه سر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پادشاه بزرگ و بلندقدری که دارای مقام و منزلتی مانند جم ( جمشیدشاه) است
گیوه
Cranially
черепной
черепний
czaszkowy
cranialmente
cranialmente
cranealmente
crâniennement
craniaal
เช่นกระโหลกศีรษะ
secara tengkorak
بشكلٍ مباركٍ
खोपड़ी के रूप में
גולגולתי
kafatası şeklinde
kwa kichwa
খোপড়ার মতো
کھوپڑی کے طور پر