معنی جمجاه - فرهنگ فارسی عمید
معنی جمجاه
- جمجاه
- پادشاه بزرگ و بلندقدری که دارای مقام و منزلتی مانند جم ( جمشیدشاه) است
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با جمجاه
جمجمه
- جمجمه
- کاسه سر یا استخوانی که در آن دماغ است، نوعی از پیمانه
فرهنگ لغت هوشیار
جمجمه
- جمجمه
- محفظۀ سر مهره داران که در انسان از هشت تکه استخوان متصل به هم تشکیل شده و مغز سر در آن جا دارد
چاهی که در شوره زار کنده شود
فرهنگ فارسی عمید