- جلالت
- بزرگ شدن، بزرگی بزرگواری. کلانسال شدن
معنی جلالت - جستجوی لغت در جدول جو
- جلالت
- بزرگی، بزرگواری، عزت، شکوه
- جلالت ((جَ لَ))
- بزرگواری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تری نمناکی باز ماندی مهر
راهنمایی کردن راه نمودن به راه راست، راهنمایی، برهانی که برای اثبات امری آورند، رابطه بین دو امر در صورتیکه از علم به یکی علم بدیگری حاصل شود و آن راهنمایی لفظ است بمعنی که بر سه قسم است: یا دلالت الزامی 0 نمودن لفظ است خارج لوازم معنی را مانند دلالت انسان بر خندیدن، یا دلالت تضمنی 0 نمودن لفظ است جزو معنی موضوع له را مانند دلالت انسان بر حیوان فقط یا ناطق فقط 0 نمودن لفظ است یا دلالت مطابقه نمودن لفظ است تمام معنی موضوع له را مانند دلالت انسان بر حیوان ناطق جمع دلالات 0 راهنمائی، هدایت، راهبری
خوار شدن، دلیل گردیدن
پرداختگی روشنی
فری مهی، خورشیدی سال خورشیدی را در فارسی از آن روی جلالی گویند که هنگام شاهی جلال الدین ملکشاه بنیاد گذاری شده
سترگی، پرداخ مخفف جل جلاله نام آسیم (اسم اعظم) بزرگ و بزرگ قدر
میان تهی بودن، بیمغزی حماقت. میان تهی بودن میان تهی، بی مغزی میان تهی، بی مغزی
مردانگی، چستی جلد بودن چابکبودن، نیرومند بودن، چابکی چابک سواری، یلی پهلوانی شجاعت. چالاک شدن
محکمی و استواری و خوبی و بزرگی و تمام شدن
نا دانستن، نادان شدن، نادان بودن
روا کرد زناشویی بازن سه هله (مطلقه ثلثه) تا بتواند دگر باره به همسری شوی نخست در آید
راهنمایی کردن، هدایت، در علم منطق آنچه برای ثابت کردن امری بیاورند، برهان و دلیل
ذلیل شدن، خوار شدن، خواری
مربوط به جلال، تقویم جلالی، تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم. این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
صلابت، نیرومندی، چابکی، دلیری
گمراه شدن، گمراهی
اشتباه، خطا
اشتباه، خطا
ندانستن، نادان بودن، نادانی، بی خردی
جلف بودن، سبکی، درشت خویی، بی مغزی، کودنی
مانده شدن، کند شدن، بی پدر شدن، بی فرزند شدن
به ستوه آمدن، دلتنگی، افسردگی، آزردگی، بیزاری
فصاحت و روانی سخن و محکم بودن الفاظ آن،
استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان،
پایداری، استحکام، صلابت، قوام، تأثّل، ثقابت، رصانت، اتقان، اشتداد، رستی، ثبوت
استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان،
پایداری، استحکام، صلابت، قوام، تأثّل، ثقابت، رصانت، اتقان، اشتداد، رستی، ثبوت
گمراه شدن، گمراهی بغی. گمراه شدن
خسته شدن مانده گردیدن، خستگی ماندگی. بی پدر شدن، مانده شدن
بیزار شدن، بیزاری، افسردگی، اندوه حزن: (قیصر روزی در غلای مستی و از سر ملالت و روی کلالت بسلطان میگوید که اگر پادشاهی ببخش اگر قصابی بکش و اگر بازرگانی بفروش،) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 27) بیزاری، تنگدلی، ستوهی
استوار بودن، استواری، محکم بودن الفاظ