- جلادی
عمل و شغل جلاد میرغضبی
معنی جلادی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مامور تازیانه زدن، شکنجه کردن یا کشتن محکومان، دژخیم، میرغضب، کنایه از بسیار سنگدل
مربوط به جلال، تقویم جلالی، تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم. این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
ماه پنجم و ششم از سال هجری قمری
جماد بودن
جمادی اول: ماه پنجم از سال هجری قمری، جمادی الاول
جمادی ثانی: ماه ششم از سال هجری قمری، جمادی الثانی
جماد بودن
جمادی اول: ماه پنجم از سال هجری قمری، جمادی الاول
جمادی ثانی: ماه ششم از سال هجری قمری، جمادی الثانی
خاتون و بی بی در تداول فرانسویان. در انگلیسی لیدی (ل ی تلفظ میشود
شکول پوستی چستی چالاکی، سرعت شتاب عجله. منسوب به جلد پوستی امراض جلدی
شمشیر زن کشنده، دژخیم، شکنجه گر آنکه مامور شکنجه دادن یا کشتن محکومان است. یا جلاد فلک. مریخ، جمع جلید تازیانه زن، دژخیم، میرغضب
فری مهی، خورشیدی سال خورشیدی را در فارسی از آن روی جلالی گویند که هنگام شاهی جلال الدین ملکشاه بنیاد گذاری شده
مردانگی، چستی جلد بودن چابکبودن، نیرومند بودن، چابکی چابک سواری، یلی پهلوانی شجاعت. چالاک شدن
چابکی، چالاکی، چستی، دلیری، سرعت، شتاب، عجله
متضاد: کندی
متضاد: کندی
دژخیم، سلاخ، میرغضب
دودی که از سوختن پارچه بلند شود
فوری، زود
زود، به سرعت، زودهنگام، شتابزده، به زودی