علم، پرچم، بیرق، لوا، برای مثال وآن سنجق صدهزار نصرت / بر موکب نوبهار آمد (مولوی۱ - ۲۸۳) در تقسیمات سابق مملکت عثمانی قسمتی از یک ولایت یا ایالت، برای مثال چو بر براق سعادت کنون سوار شدم / به سوی سنجق سلطان کامیار روم (مولوی۲ - ۵۹۸) امیر، حاکم، سنجاق سر، برای مثال ای پرچم از برای چه سر باز کرده ای؟ / و ای سنجق از برای که گیسو بریده ای؟ (سلمان ساوجی - ۵۱۱) سنجاق
عَلَم، پرچم، بیرق، لوا، برای مِثال وآن سنجق صدهزار نصرت / بر موکب نوبهار آمد (مولوی۱ - ۲۸۳) در تقسیمات سابق مملکت عثمانی قسمتی از یک ولایت یا ایالت، برای مِثال چو بر بُراق سعادت کنون سوار شدم / به سوی سنجق سلطان کامیار روم (مولوی۲ - ۵۹۸) امیر، حاکم، سنجاق سر، برای مِثال ای پرچم از برای چه سر باز کرده ای؟ / و ای سنجق از برای که گیسو بریده ای؟ (سلمان ساوجی - ۵۱۱) سنجاق
دهی از دهستان حسین آباد بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج در 4 هزارگزی خاور حسین آباد. سکنۀ آن 280 تن، آب آن از رودخانه و چشمه، محصول آنجا غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5) ، کنایه از به عرصه رسیدن. بوجود آمدن. پیدا شدن: نگهدار این کودک شیرخوار کزین تخم مردی بیاید ببار. فردوسی. ، حاصل شدن. دست دادن: فراغ یار بیکبار بیخ صبر بکند بهار وصل ندانم که کی ببار آید. سعدی. ، نتیجه دادن. منتج شدن. منتهی به ثمر شدن. به نتیجه رسیدن: وزان پس کند یاد بر شهریار مگر تخم رنج من آید ببار. فردوسی. به بالینت آمد شب تیره بخت ببار آمد آن سبز شاخ درخت. فردوسی. بدو گفت خوی بد ای شهریار پراکندی و تخمت آمد ببار. فردوسی
دهی از دهستان حسین آباد بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج در 4 هزارگزی خاور حسین آباد. سکنۀ آن 280 تن، آب آن از رودخانه و چشمه، محصول آنجا غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5) ، کنایه از به عرصه رسیدن. بوجود آمدن. پیدا شدن: نگهدار این کودک شیرخوار کزین تخم مردی بیاید ببار. فردوسی. ، حاصل شدن. دست دادن: فراغ یار بیکبار بیخ صبر بکند بهار وصل ندانم که کی ببار آید. سعدی. ، نتیجه دادن. منتج شدن. منتهی به ثمر شدن. به نتیجه رسیدن: وزان پس کند یاد بر شهریار مگر تخم رنج من آید ببار. فردوسی. به بالینت آمد شب تیره بخت ببار آمد آن سبز شاخ درخت. فردوسی. بدو گفت خوی بد ای شهریار پراکندی و تخمت آمد ببار. فردوسی
دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد که در 16 هزارگزی شمال باختری آغکند و 4 هزارگزی شوسۀ میانه به زنجان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل مایل بگرمی و 428 سکنه و آب آن از دو رشته چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوبات و سردرختی و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی وگلیم بافی و راهش مالرو است. این آبادی در دو محل بفاصله 2 هزار گز بنام باغجقاز بالا و پایین معروف است و سکنۀ باغجقاز بالا 350 تن است و محل سکنای ایل قاجیکانلو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد که در 16 هزارگزی شمال باختری آغکند و 4 هزارگزی شوسۀ میانه به زنجان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل مایل بگرمی و 428 سکنه و آب آن از دو رشته چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوبات و سردرختی و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی وگلیم بافی و راهش مالرو است. این آبادی در دو محل بفاصله 2 هزار گز بنام باغجقاز بالا و پایین معروف است و سکنۀ باغجقاز بالا 350 تن است و محل سکنای ایل قاجیکانلو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)