جدول جو
جدول جو

معنی جق - جستجوی لغت در جدول جو

جق
مرضی است که شخص مبتلا به آن هرچه غذا خورد سیر نشود، سیری.، لفظی که جهت تحقیر افراد به کار رفته و صدایشان را به سگ تشبیه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سناجق
تصویر سناجق
سنجق ها، علم ها، پرچم ها، بیرق ها، لواها، جمع واژۀ سنجق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جقه
تصویر جقه
شیئی زینتی به شکل سرو خمیده، گل وبته، خورشید، ماه و امثال آنکه به کلاه و تاج می زدند، تصویری به شکل سرو خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بته جقه
تصویر بته جقه
نوعی نقش به شکل سرو خمیده که بر روی پارچه، فرش و مانند آن به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنجق
تصویر سنجق
علم، پرچم، بیرق، لوا، برای مثال وآن سنجق صدهزار نصرت / بر موکب نوبهار آمد (مولوی۱ - ۲۸۳)
در تقسیمات سابق مملکت عثمانی قسمتی از یک ولایت یا ایالت، برای مثال چو بر براق سعادت کنون سوار شدم / به سوی سنجق سلطان کامیار روم (مولوی۲ - ۵۹۸)
امیر، حاکم، سنجاق سر، برای مثال ای پرچم از برای چه سر باز کرده ای؟ / و ای سنجق از برای که گیسو بریده ای؟ (سلمان ساوجی - ۵۱۱)
سنجاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوته جقه
تصویر بوته جقه
بته جقه، نوعی نقش به شکل سرو خمیده که بر روی پارچه، فرش و مانند آن به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(بِ رَ جِ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان میانه. سکنۀ آن 154 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بزرک و حبوب است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یِ جِ)
دهی از دهستان حسین آباد بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج در 4 هزارگزی خاور حسین آباد. سکنۀ آن 280 تن، آب آن از رودخانه و چشمه، محصول آنجا غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5) ، کنایه از به عرصه رسیدن. بوجود آمدن. پیدا شدن:
نگهدار این کودک شیرخوار
کزین تخم مردی بیاید ببار.
فردوسی.
، حاصل شدن. دست دادن:
فراغ یار بیکبار بیخ صبر بکند
بهار وصل ندانم که کی ببار آید.
سعدی.
، نتیجه دادن. منتج شدن. منتهی به ثمر شدن. به نتیجه رسیدن:
وزان پس کند یاد بر شهریار
مگر تخم رنج من آید ببار.
فردوسی.
به بالینت آمد شب تیره بخت
ببار آمد آن سبز شاخ درخت.
فردوسی.
بدو گفت خوی بد ای شهریار
پراکندی و تخمت آمد ببار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(جِ)
دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد که در 16 هزارگزی شمال باختری آغکند و 4 هزارگزی شوسۀ میانه به زنجان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل مایل بگرمی و 428 سکنه و آب آن از دو رشته چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوبات و سردرختی و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی وگلیم بافی و راهش مالرو است. این آبادی در دو محل بفاصله 2 هزار گز بنام باغجقاز بالا و پایین معروف است و سکنۀ باغجقاز بالا 350 تن است و محل سکنای ایل قاجیکانلو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنجق
تصویر سنجق
نشان، فوج، علم
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته نجک ناچخ ترکی مکن به کشتن من برمکش نجک (سوزنی سمرکندی) لاله نشسته با سپر بید ستاده با نجک (عمید لومکی) نجک، نوعی چوبدستی وتعلیمی که درقدیم حاجبان وقاپوچیان درباربدست میگرفتندوگاه نامه های محرمانه رادردرون آن پنهان میکردندوبمقصدمیرسانیدند. درکتاب} رموزحمزه {باین معانی آمده، نوعی سیخک که برای راندن ستوران بکاربرند: آن دواز خدابی خبرنجق وشمشیروخنجردراونهاده ظن سروریاض سلطنت راکه درگلشن اقبال نشوونما یافته نسیم صباراازحوالی اومجال وزیدن نبودازپای درآوردند
فرهنگ لغت هوشیار
نجک زدن وا داشتن، سیخ زدن به ستور فشاردادن نجق بعضوی ازستور برای تند رفتن وی، کسی رابکاری واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میرسنجق
تصویر میرسنجق
امیری که صاحب علم و نشان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلعه جقه
تصویر قلعه جقه
کلاچک نام جایگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنجقه
تصویر قنجقه
ترکی آویزند ترگون فتراک سموت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جقه دار
تصویر جقه دار
کاکله دار دم دراز از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغر جق
تصویر صغر جق
ترکی سوبدی سار از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجقان اوتی
تصویر سجقان اوتی
ترکی اسبه سبزه از گیاهان (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
سراپرده و سایبان دو ستونی نوعی خیمه که از جامه ستبر و ضخیم سازند، کلبه ای که بصورت خیمه های تارتار باشد، نوعی خیمه، آلاچیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جقه
تصویر جقه
ترکی کلکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جقجقه
تصویر جقجقه
جیغ جیغه بازیچه ای است جغجغه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجقان ئیل
تصویر سجقان ئیل
ترکی سال موش نخستین سال از دورک دوازدهه مغولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جقجق
تصویر جقجق
مخفف جیقه جیقه: فریاد زدن پارسی تازی گشته ک جیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجق
تصویر اجق
غیر متعارف، عجیب و غریب، لباس رنگارنگ با رنگ های تند و زننده. (? (اجل (ا ج)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجق
تصویر نجق
((نَ جَ))
نوعی سیخک برای راندن ستوران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجق زدن
تصویر نجق زدن
((~. زَ دَ))
کسی را به کاری واداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنجق
تصویر سنجق
((سَ جُ))
سنجاق، سیخکی فلزی مانند سوزن که در ته آن دگمه کوچکی تعبیه شده برای وصل دو شیئی مثل پارچه به هم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بته جقه
تصویر بته جقه
((~. جِ قُِ))
نقشی زینتی شبیه سروی خمیده که بیشتر در صنعت قالی بافی، ترمه، زردوزی و مانند آن به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
صدای جنگ دو سگ، درگیری سگها
فرهنگ گویش مازندرانی
فشرده شده
فرهنگ گویش مازندرانی
تحت فشار قرار گرفتن، فشار آوردن، در تنگنا قرار دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
فشرده شده
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم پر سر و صدا، آدمی که زیاد حرف می زند
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی اسباب بازی مورداستفاده ی بچه ها که با صدای خاصی همراه
فرهنگ گویش مازندرانی
سیری ناپذیر
فرهنگ گویش مازندرانی