جدول جو
جدول جو

معنی جفا - جستجوی لغت در جدول جو

جفا
جور، ستم، کنایه از ناسزا
تصویری از جفا
تصویر جفا
فرهنگ فارسی عمید
جفا
بی مهری، بی وفائی
تصویری از جفا
تصویر جفا
فرهنگ لغت هوشیار
جفا
((جَ))
آزردن، بی مهری کردن، بی وفایی کردن
تصویری از جفا
تصویر جفا
فرهنگ فارسی معین
جفا
ظلم، جور
تصویری از جفا
تصویر جفا
فرهنگ واژه فارسی سره
جفا
آزار، اذیت، بی وفایی، بی مهری، تطاول، جور، ستم، ظلم، غدر، نامهربانی
متضاد: مهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جفاکار
تصویر جفاکار
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفاف
تصویر جفاف
خشک شدن، خشکیدن، از میان رفتن آب و رطوبت چیزی، خشک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفاگر
تصویر جفاگر
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفا کار، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفاجف
تصویر جفاجف
صدای برخورد شمشیرها به یکدیگر، چکاچاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفا پیشه
تصویر جفا پیشه
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفاجو
تصویر جفاجو
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاگر، جفا کار، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفاء
تصویر جفاء
هر چیزی که نفع و فایده نداشته باشد، بیهوده، باطل، خار و خاشاک، کف آب، غش، برای مثال بهر آن است این ریاضت واین جفا / تا برآرد کوره از نقره جفا (مولوی - ۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفان
تصویر جفان
جفنه ها، کاسه های بزرگ، جمع واژۀ جفنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفار
تصویر جفار
عالم جفر
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
دختر علقمه السعدی است. وی از زنان فصیح جاهلیت بود و نخستین کس است که مثل مشهور ’کل فتاه بابیها معجبه’ بگفت. (از الاعلام زرکلی وفیات الاعیان و امثال المیدانی)
لغت نامه دهخدا
بیهوده، باطل، خاشاک رود آورد، بر زمین زدن، سرگردانی، آزار دلازاری، ستم -1 آزردن جور کردن، ستم کردن، بیوفایی کردن، بیمهری کردن، جور ظلم، بیوفایی بیمهری. -1 بر زمین زدن، انداختن، کفک انداختن دیگ، بیرون دادن، زر و نقره و مانند آن، خاشاک رودآورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفا کردن
تصویر جفا کردن
آزاراندن دل خستن آزردن آزاردن ظلم کردن ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفا پیشه
تصویر جفا پیشه
جفا کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفا جف
تصویر جفا جف
لباس، جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفا جوی
تصویر جفا جوی
آزار خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفا جوئی
تصویر جفا جوئی
ستمگری، ظلم، بیداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفا دیدن
تصویر جفا دیدن
آزاریدن آزردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفاپیشه
تصویر جفاپیشه
ستمکار ظالم، معشوق نامهربان محبوب ستمگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفاخ
تصویر جفاخ
فخر کننده، متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفان
تصویر جفان
جمع جفنه، کاسه های بزرگ، شاخ های رز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفال
تصویر جفال
کف شیر، پشت انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفاف
تصویر جفاف
خشک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گروزه گروه مردم، دسته مرغان گروه مردم جماعت، دسته مرغان. توضیح همین کلمه است که بصورت (چقاله) و (چغاله) تحریف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفاله
تصویر جفاله
((جُ لِ یا لَ))
گروه مردم، جماعت، دسته مرغان (فارسی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جفاف
تصویر جفاف
((جَ))
خشک شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جفاکار
تصویر جفاکار
ظالم
فرهنگ واژه فارسی سره
بیدادگر، بی رحم، بی مهر، جفاجو، ستمگر، سنگدل، ظالم، غدار، نامهربان
متضاد: مهربان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جفاپیشه، جفاکار، ستم پیشه، ستمکار، ستمگر، ظالم، غدار، نامهربان
متضاد: مهرورز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آزارپیشه، ستمگر، ظالم، متعدی، نامهربان
متضاد: مهربان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یکی از روستاهای بندرگز که نام دیگر آن چیپاکنده است
فرهنگ گویش مازندرانی