جدول جو
جدول جو

معنی جعد - جستجوی لغت در جدول جو

جعد
موی در هم پیچیده، مجعد، زلف، مرغول، موی کوتاه
تصویری از جعد
تصویر جعد
فرهنگ لغت هوشیار
جعد
موی پیچیده و تابدار، پیچیده و تابدار
تصویری از جعد
تصویر جعد
فرهنگ فارسی عمید
جعد
((جَ))
موی پیچیده، موی تاب دار
تصویری از جعد
تصویر جعد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جعده
تصویر جعده
بره های ماده، گل اربه از گیاهان کرمکش از داروها مریم نخودی کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعدر
تصویر جعدر
کوتوله کوته بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجعد
تصویر تجعد
پیچیده شدن موی سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجعد
تصویر تجعد
پیچ پیچ شدن موی سر، پیچیده شدن موی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجعد
تصویر مجعد
موی پیچیده، سطبر و بسته، مرغول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجعد
تصویر تجعد
((تَ جَ عُّ))
پیچ و تاب پیدا کردن مو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجعد
تصویر مجعد
((مُ جَ عَّ))
موی پیچ و تاب دار، موی ناصاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجعد
تصویر مجعد
ویژگی موی پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعد
تصویر رعد
(پسرانه)
صدای حاصل از برخورد دو قطعه ابر، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جلد
تصویر جلد
پوشینه، پوست، پوشش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جعل
تصویر جعل
برساخت، روسازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جسد
تصویر جسد
پیکر، مردار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بعد
تصویر بعد
پس، ضد قبل، سپس دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعد
تصویر بعد
پس، آینده، فرامون، دیگر، سویگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رعد
تصویر رعد
تندر، آذرخش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رعد
تصویر رعد
بانگ کردن آسمان و غریدن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جخد
تصویر جخد
بزور، منتهی، حداعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحد
تصویر جحد
کم خیری انکار کردن شیئی با علم به آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدع
تصویر جدع
باز داشتن و بزندان کردن، حبس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جده، راه ها جدگاره ها (طرق)، جمع جدید، نوها راه راست، زمین راست، هامون زمین هموار درشت
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ای حرام گوشت دارای چشمهای درشت در طرف سرش دو دسته پر شبیه گوش گربه قرار دارد و به شومی و نحوست معروف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعه
تصویر جعه
آبجو
فرهنگ لغت هوشیار
ساختن، وضع کردن، مبدل ساختن کوتاهی، فربهی، ستیزه کوتاهی، فربهی، ستیزه مزدی که برای کننده کاری قرار میدهند، دستمزد مزدی که برای کننده کاری قرار میدهند، دستمزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعب
تصویر جعب
کیپوت سازی، واژگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلد
تصویر جلد
نیرومند، چابک پوست بدن انسان و حیوان پوست بدن انسان و حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمد
تصویر جمد
یخ، برف یخ، برف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جند
تصویر جند
لشکر، سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جسد
تصویر جسد
تن و بدن
فرهنگ لغت هوشیار
جانوریست شبیه بملخ و کوچکتر از آن که پیوست بانگ کند صرار چهره ریسک چرخه ریسک گوزده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرد
تصویر جرد
زخمدار، مجروح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جود
تصویر جود
کرم، بخشش، سخا، جوانمردی، دهش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جید
تصویر جید
گردن خوب و نیکو خوب و نیکو
فرهنگ لغت هوشیار