جدول جو
جدول جو

معنی جعبه - جستجوی لغت در جدول جو

جعبه
بسته
تصویری از جعبه
تصویر جعبه
فرهنگ واژه فارسی سره
جعبه
تیردان، صندوق کوچک از مقوا یا چوب یا غیره
تصویری از جعبه
تصویر جعبه
فرهنگ لغت هوشیار
جعبه
ظرفی صندوق مانند که از مقوا، چوب، پلاستیک و امثال آن ساخته می شود، تیردان، ترکش
در موسیقی نوعی آلت موسیقی، برای مثال چون فروراند زخمه بر جعبه / هرکه بشنید گرددش سغبه (مسعودسعد - ۴۶۸)
تصویری از جعبه
تصویر جعبه
فرهنگ فارسی عمید
جعبه
((جَ بِ))
تیردان، صندوقچه، هر چیز قوطی مانند، سیاه اسبابی به صورت یک واحد کامل الکترونیکی در وسی له های پرنده برای گردآوری اطلاعات از عملکرد وسیله در جریان پرواز، به ویژه در فهم علت سقوط، تقسیم قاب سرپوشیده ای برای ان
تصویری از جعبه
تصویر جعبه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جنبه
تصویر جنبه
سویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جذبه
تصویر جذبه
گیرایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شعبه
تصویر شعبه
شاخه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جنبه
تصویر جنبه
حرکت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جابه
تصویر جابه
تهیگاه تهیگاه، آهو ماده، پاسخ، آهوی شاخدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلبه
تصویر جلبه
آوازها و غوغاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذبه
تصویر جذبه
مسافت دور، و بمعنی کشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعده
تصویر جعده
بره های ماده، گل اربه از گیاهان کرمکش از داروها مریم نخودی کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعابه
تصویر جعابه
شگاگری ترکشگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنبه
تصویر جنبه
بیگانه نمایی کرانه گیری، پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزبه
تصویر جزبه
خشم، غضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرعبه
تصویر جرعبه
نیکو آب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیبه
تصویر جیبه
جواب، پاسخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعبه
تصویر شعبه
شاخ درخت، دسته، فرقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنبه
تصویر جنبه
جلوۀ خاصی از محتوای یک چیز، موضع خاصی که از آن چیزی نمایان می شود یا می توان چیزی را دید، کنایه از توانایی یا قابلیت روحی برای تحمل چیزی، ظرفیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعبه
تصویر شعبه
بخشی از یک فروشگاه، شرکت یا اداره، شاخۀ درخت، چیزی فرعی که از یک اصل جدا شود، مثل رودی کوچک از رودخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جذبه
تصویر جذبه
مفرد واژۀ جذبات، گیرایی، کشش، جذابیت، برای مثال گفتی که شدی ز عشق مفتون / وز جذبۀ عاشقی دگرگون (جامی۶ - ۲۶۶)، جمع جذبات، در تصوف حالتی در شخص عارف و خداپرست که از خود بی خبر شده و به سوی حق کشیده می شود، کشش غیبی، کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جذبه
تصویر جذبه
نیروی ذهنی که موجب اثرگذاری و تسلط شخص بر دیگران می شود
فرهنگ فارسی عمید
بویه دان، پیاله شکاف کوه جعبه یا قوطیی که زنان در آن معطر می ریختند، قدح (شراب و غیره) قعب: خشت از سر خم برکند باده زخم بیرون کند وانگه وار در افکند در قعبه مروانیه. (منوچهری 323)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعبه
تصویر کعبه
خانه خدای، بیت العتیق، بیت الله الحرام
فرهنگ لغت هوشیار
بازیگر سرگرم کن لعبت در فارسی لهفت (این واژه در انجمن آرا آمده و پارسی دانسته شده ولی دگر گشته لعبه تازی است) بازیچه، بازی، پیکره، اروسک، آدمک در تاژ بازی (خیمه شب بازی)، زیبا روی دلستان دلبر، خنده خریش، شگفت، پستای بازی (پستا نوبت) بازیگر سرگرم کن گونه منگیا (قمار) بنگرید به لعبه بازی، نوبت بازی، آنچه بدان باری کنند مانند شطرنج، تمثال پیکر، احمقی که او را ریشخند کنند، مهر گیاه. توضیح در برخی ماخذ لعبه را گیاهی شبیه سورنجان ذکر کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذبه
تصویر جذبه
((جَ بِ))
کشش، ربایش، با هیبت، با ابهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنبه
تصویر جنبه
((جَ بِ یا بَ))
پهلو، طرف، جهت، ناحیه، ظرفیت، طاقت، توان، جلوه ای خاص از محتوای یک چیز، حالت، ویژگی، خاصیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شعبه
تصویر شعبه
((شُ بَ یا بِ))
شاخه، جوی آبی که از یک نهر بزرگ جدا گردد، فرقه، دسته، فرعی که از اصلی جدا شود، جمع شعب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قعبه
تصویر قعبه
((قَ بِ یا بَ))
جعبه یا قوطی ای که زنان در آن مواد معطر می ریختند، قدح، قعب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کعبه
تصویر کعبه
((کَ بِ))
هر خانه چهارگوشه، غرفه، خانه خدا، بیت الحرام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لعبه
تصویر لعبه
((لُ بَ))
بازی، نوبت بازی، آنچه بدان بازی کنند مانند شطرنج، تمثال، پیکر، احمقی که او را ریشخند کنند، مهر گیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوبه
تصویر جوبه
میدان، جایی از شهر که آنچه خواربار از خارج می آورند در آنجا به فروش می رسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صعبه
تصویر صعبه
مؤنث واژۀ صعب، سخت، شدید، قوی، باوقار، گران، ناخوشایند، زیاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کعبه
تصویر کعبه
خانۀ خدا در مکه، آنچه شکل مکعب داشته باشد، خانۀ چهارگوش، غرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعبه
تصویر لعبه
لعبت، هر چیزی که با آن بازی کنند، بازیچه، اسباب بازی، عروسک، دلبر، معشوق زیبا، چشم و چراغ، سرو خوش رفتار، صنم
فرهنگ فارسی عمید