جدول جو
جدول جو

معنی جسه - جستجوی لغت در جدول جو

جسه
هیکل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَسَ)
نام موضعی است یا چشمه ای به یمامه. (ناظم الاطباء). جایی است در یمامه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ سَ)
ساعتی از شب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، پگاه. (منتهی الارب). سحره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سبدلوست که در بخش بانه شهرستان سقز واقع است و 148 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَسْ سَ)
جای انگشت نهادن طبیب از دست بیمار. ج، مجاس و در مثل است: افواهها مجاسها، یعنی دهنهای شتران و یا حنکهای آنها جای لمس کردن آنهاست زیرا که شتر هر گاه بسیار علف خورد بینندگان بمجرد دیدن، فربهی آن دریابند و احتیاج به سودن دست ندارند و این مثل را درچیزهای ظاهری گویند که از امور باطنی خبر می دهند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). جایی که طبیب انگشت نهد و لمس کند. (از اقرب الموارد). محل نبض:... آب محبان از دیده مشاهده کنند مجسۀ بوقلمون عشق دیگرگون است و امارت علت عشق از آب دیده و آتش سینه است نه از رنگ و آبگینه. (مقامات حمیدی مقامۀ 15). از خانه بیرون آمد تفحص کنان که طبیب عشق را دکان کدام است تا تفسرۀ درد و مجسۀ وجد بدو نمایم. (سندبادنامه ص 184). و رجوع به مجس شود.
- فلان ضیق المجسه، یعنی فلان تنگدل است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جنه
تصویر جنه
سپر
فرهنگ لغت هوشیار
پل که برای رودها بکار میرود پل چوبین پل چوبین دلیر و بلند بالا دلیر و بلند بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشه
تصویر جشه
پیمان روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جله
تصویر جله
سبد و بمعنی گره ریسمان
فرهنگ لغت هوشیار
یکبار نشستن، اجتماع جمعی از مردم برای انجام امری یا شنیدن نطقی با داشتن یک رئیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جسم
تصویر جسم
تن و اعضا بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جسک
تصویر جسک
محنت نرج بلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جست
تصویر جست
جهیدن، پریدن تفحص کردن، جستن تفحص کردن، جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جسد
تصویر جسد
تن و بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جسته
تصویر جسته
گریخته، رها شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جغه
تصویر جغه
تاج، افسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جره
تصویر جره
هیئت کشیدن کوزه بزرگ دسته دار دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوسه
تصویر جوسه
کوشک قصر، بالا خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیه
تصویر جیه
مرداب پارگین، آب بو گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعه
تصویر جعه
آبجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جقه
تصویر جقه
ترکی کلکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جده
تصویر جده
مادر پدر، مادر مادر یافتن، درک کردن ساحل دریای مکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفه
تصویر جفه
گروه، بیشمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجسه
تصویر عجسه
پایان شب، پاره ای از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبه
تصویر جبه
جامه گشاد و بلند که روی جامه های دیگر بتن کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جثه
تصویر جثه
بدن، تن، کالبد، تنه، قامت، پیکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاه
تصویر جاه
مقام، مکان، شوکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسه
تصویر آسه
زردی وپژمردگی بر انسان یا برگیاه افتد
فرهنگ لغت هوشیار
تتمه ریسمان و ابریشمی که پس از آن که جولاهه جامه تافته را از آن ببرد بعرض کار در نورد بماند، گلوله ریسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسه
تصویر بسه
اکلیل الملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسه
تصویر آسه
آکس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جسد
تصویر جسد
پیکر، مردار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جسم
تصویر جسم
تن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جلسه
تصویر جلسه
نشست، دیدار، انجمن نشست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جثه
تصویر جثه
تنه
فرهنگ واژه فارسی سره