- جسدی
- مربوط به جسد
معنی جسدی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به بسد بسدین
خواهنده عطا، زعفران
شکول پوستی چستی چالاکی، سرعت شتاب عجله. منسوب به جلد پوستی امراض جلدی
از ریشه پارسی سپاهی گندی لشکری سیاهی، زنی روسپی که در میان لشکریان بکار می پرداخت
زیر خزی خزیدن زیر چیزی
به رنگ بسد، سرخ رنگ، تهیه شده از بسد
خارخسک، گیاهی بیابانی شبیه بوتۀ هندوانه، با خارهای سه پهلو به اندازۀ نخود و شاخه هایی که بر روی زمین می خوابد
خنجک، خسک، حسک، سه کوهک، شکوهنج، سکوهنچ، سیالخ
خنجک، خسک، حسک، سه کوهک، شکوهنج، سکوهنچ، سیالخ
زعفران
سپاهی، لشکری
مقابل روحی، بدنی، کنایه از کسی که بیشتر به امور جسمانی توجه دارد و از معنا و حقیقت غافل است
پیکر، مردار
سخی، بخشنده، جواد
تن و بدن
تار جامه، نم آغاز شب 3 نیکویی، انگلبین، غوره سبز خرما نمناک زمین
جسم انسان یا حیوان مرده، تن، بدن
ستارۀ قطبی، در علم نجوم یکی از ستارگان بنات النعش صغری یا دب اصغر که نزدیک به قطب شمال است
دهمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد
دهمین برج از برج های دوازده گانه برابر با دی
بزغاله
دهمین برج از برج های دوازده گانه برابر با دی
بزغاله
مقابل شوخی، ویژگی سخن مبتنی بر راستی و حقیقت که در آن شوخی و هزل وجود نداشته باشد، ویژگی کسی که در رفتار خود خشک و بدون ملایمت است، کوشا، کوشنده، پشت کاردار، متین، باوقار،
کنایه از حقیقی، کنایه از اصرار کننده، کنایه از شدید مثلاً حملۀ جدی، از روی حقیقت، با اصرار، مصرانه مثلاً پیگیری جدی
کنایه از حقیقی، کنایه از اصرار کننده، کنایه از شدید مثلاً حملۀ جدی، از روی حقیقت، با اصرار، مصرانه مثلاً پیگیری جدی
((جُ دَ))
فرهنگ فارسی معین
ستاره قطبی، ستاره ای در انتهای دم خرس کوچک با اختلاف کمتر از 1 درجه از محل واقعی قطب شمال، میخگاه، سپاهبد، سپاهبدان
Grave, Serious, Seriously
серьезный , серьезно
ernst, ernsthaft
серйозний , серйозно
poważny, poważnie
严重的 , 严肃的 , 严肃地
grave, sério, seriamente
grave, serio, seriamente
grave, serio, seriamente
grave, sérieux, sérieusement