جدول جو
جدول جو

معنی جزوع - جستجوی لغت در جدول جو

جزوع
ناشکیبا، بی تاب
تصویری از جزوع
تصویر جزوع
فرهنگ فارسی عمید
جزوع
ناشکیبا ایزگر -1 ناشکیبایی کردن بی تابی کردن، ناشکیبایی بی تابی. ناشکیبا جزع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
جزوع((جَ))
ناشکیبا
تصویری از جزوع
تصویر جزوع
فرهنگ فارسی معین
جزوع((جُ))
بی تابی کردن، ناشکیبایی کردن
تصویری از جزوع
تصویر جزوع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جوع
تصویر جوع
گرسنگی، گرسنه بودن، گرسنیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزع
تصویر جزع
سنگی سیاه با خال های سفید، زرد و سرخ که در معدن عقیق پیدا می شود، مهرۀ یمانی، کنایه از چشم زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جموع
تصویر جموع
گروه ها، جماعت، جمعی از مردم، دسته ای از حیوانات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزوه
تصویر جزوه
یک دسته کاغذ نوشته شده یا چاپ شده، کتابچه، دفترچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جذوع
تصویر جذوع
جذع ها، تنه های درخت، نون ها، تاپال ها، جمع واژۀ جذع
فرهنگ فارسی عمید
(اِ سِ)
دور شدن گوشت از پی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دور گشتن گوشت از عصب. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(غِ رَ)
آرزومند گشتن. (زوزنی). آرزومند گردیدن و مشتاق شدن به کسی. (از منتهی الارب). آرزومند گردیدن به سوی اهل خود و مشتاق گردیدن. (آنندراج). مشتاق شدن به سوی اهل خود. (از المنجد). نزاع. نزاعه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کشیده شدن. (زوزنی) ، خواهانی کردن: نزعته نفسه، خواهانی آن کرد. (از منتهی الارب) ، رفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به نزاع شود، دور شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، یک تک رفتن اسب. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به پایان کار رسیدن. پرداختن از کاری. (از منتهی الارب) (از آنندراج). کفایت کردن و پایان دادن کاری را. (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، بازایستادن. (زوزنی) ، بازگشتن. (یادداشت مؤلف) ، به پدر خود مانستن. (آنندراج) (منتهی الارب) (المنجد) (از اقرب الموارد) ، کشیدن کمان را: نزع فی القوس، کشید کمان را، آب کشیدن به دلو: نزع الدلو، آب کشیدن بدان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مشتاق چیزی. (از منتهی الارب). مشتاق به چیزی. (از ناظم الاطباء). آنکه آرزومند و مشتاق وطن خویش است. (از المنجد) ، فلاه نزوع، بعیده. (المنجد) (اقرب الموارد) ، چاه نزدیک تک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بئر نزوع، قریبهالقعر. (المنجد) (اقرب الموارد) ، چاه که آبش به دست کشند. نزیع. (مهذب الاسماء). ج، نزاع، نزع
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شتافتن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به هزع شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
نیک شتافتن. زود گذشتن. زود بگذشتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(رَث ث)
بشتافتن و سبک و چست و چابک گردیدن در گریختن، آهسته رفتن و درنگی نمودن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: قزع الظبی قزوعاً. (منتهی الارب). این کلمه از اضداد است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جوع
تصویر جوع
گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
فغان و زاری و ناله و اندوه گذرگاه دره، محله قوم گذرگاه دره، محله قوم بیتابی کردن، نا شکیبائی بیتابی کردن، نا شکیبائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزو
تصویر جزو
بخش، قسمت، عضو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوع
تصویر زوع
تننده جولاهه (عنکبوت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذوع
تصویر جذوع
تنه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزوع
تصویر بزوع
دمیدن آفتاب سپیده دمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلوع
تصویر جلوع
گشاده چهرگی در زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزوع
تصویر نزوع
آرزومند گشتن، مشتاق شدن، کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزاع
تصویر جزاع
نا شکیبا و زاری کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزور
تصویر جزور
شتر شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزوه
تصویر جزوه
دفترچه، کتابچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جموع
تصویر جموع
گروه مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزوع
تصویر نزوع
((نُ))
مشتاق شدن، آرزومند گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزوه
تصویر جزوه
((جُ وِ))
دسته ای از کاغذ چاپ شده یا با دست نوشته شده، بخشی از کتاب، دفترچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزور
تصویر جزور
((جَ))
شتر
فرهنگ فارسی معین
دفترچه، رساله، کتابچه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عصبانی، کسی که زود عصبی شود، زودچشم
فرهنگ گویش مازندرانی
جزیی
فرهنگ گویش مازندرانی
گرسنگی
دیکشنری عربی به فارسی
ناقص، جزئی
دیکشنری اردو به فارسی