آرزومند گشتن. (زوزنی). آرزومند گردیدن و مشتاق شدن به کسی. (از منتهی الارب). آرزومند گردیدن به سوی اهل خود و مشتاق گردیدن. (آنندراج). مشتاق شدن به سوی اهل خود. (از المنجد). نزاع. نزاعه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کشیده شدن. (زوزنی) ، خواهانی کردن: نزعته نفسه، خواهانی آن کرد. (از منتهی الارب) ، رفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به نزاع شود، دور شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، یک تک رفتن اسب. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به پایان کار رسیدن. پرداختن از کاری. (از منتهی الارب) (از آنندراج). کفایت کردن و پایان دادن کاری را. (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، بازایستادن. (زوزنی) ، بازگشتن. (یادداشت مؤلف) ، به پدر خود مانستن. (آنندراج) (منتهی الارب) (المنجد) (از اقرب الموارد) ، کشیدن کمان را: نزع فی القوس، کشید کمان را، آب کشیدن به دلو: نزع الدلو، آب کشیدن بدان. (منتهی الارب)
آرزومند گشتن. (زوزنی). آرزومند گردیدن و مشتاق شدن به کسی. (از منتهی الارب). آرزومند گردیدن به سوی اهل خود و مشتاق گردیدن. (آنندراج). مشتاق شدن به سوی اهل خود. (از المنجد). نزاع. نزاعه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کشیده شدن. (زوزنی) ، خواهانی کردن: نزعته نفسه، خواهانی آن کرد. (از منتهی الارب) ، رفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به نزاع شود، دور شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، یک تک رفتن اسب. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به پایان کار رسیدن. پرداختن از کاری. (از منتهی الارب) (از آنندراج). کفایت کردن و پایان دادن کاری را. (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، بازایستادن. (زوزنی) ، بازگشتن. (یادداشت مؤلف) ، به پدر خود مانستن. (آنندراج) (منتهی الارب) (المنجد) (از اقرب الموارد) ، کشیدن کمان را: نَزَع َ فی القوس، کشید کمان را، آب کشیدن به دلو: نَزَع َ الدلو، آب کشیدن بدان. (منتهی الارب)
بشتافتن و سبک و چست و چابک گردیدن در گریختن، آهسته رفتن و درنگی نمودن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: قزع الظبی قزوعاً. (منتهی الارب). این کلمه از اضداد است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
بشتافتن و سبک و چست و چابک گردیدن در گریختن، آهسته رفتن و درنگی نمودن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: قزع الظبی قزوعاً. (منتهی الارب). این کلمه از اضداد است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)