آزمای. مخفف آزماینده، و آن گاه که با اسمی مرکب شود، چنانکه در بخت آزما، جنگ آزما، دروغ آزما، رزم آزما، زورآزما، مهرآزما، هجرآزما، بمعانی مختلف آید. در جنگ آزمای، نبردآزمای و رزم آزمای و امثال آن به معنی دهنده و کننده جنگ و نبرد و رزم است: سراپا بپوشید زآهن قبای میان بست بر کین رزم آزمای. فردوسی. که امروز سهراب جنگ آزمای چگونه بخنگ اندر آورد پای ؟ فردوسی. بفرمود تا جهن رزم آزمای شود با بزرگان لشکر زجای. فردوسی. چنین گفت بهرام جنگ آزمای بنزد بزرگان پاکیزه رای. فردوسی. و در دروغ آزمای به معنی گویندۀ دروغ است: دروغ آزمای است چرخ بلند گهی شاد دارد گهی مستمند. فردوسی. و در مهرآزمای و زورآزمای و مانند آن بمعنی ورزندۀ مهر و ورزندۀ زور باشد: به تنهائی سخنهائی سرایان که گویند آن سخن مهرآزمایان. (ویس و رامین). بزندان فرستادش از بارگاه که زورآزمای است بازوی جاه. سعدی. و در هجرآزمای و نظایر آن به معنی متحمل و برنده باشد: زندواف زندخوان چون عاشق هجرآزمای دوش بر گلبن همی تا روز نالۀ زار کرد. فرخی
آزمای. مخفف آزماینده، و آن گاه که با اسمی مرکب شود، چنانکه در بخت آزما، جنگ آزما، دروغ آزما، رزم آزما، زورآزما، مهرآزما، هجرآزما، بمعانی مختلف آید. در جنگ آزمای، نبردآزمای و رزم آزمای و امثال آن به معنی دهنده و کننده جنگ و نبرد و رزم است: سراپا بپوشید زآهن قبای میان بست بر کین رزم آزمای. فردوسی. که امروز سهراب جنگ آزمای چگونه بخنگ اندر آورد پای ؟ فردوسی. بفرمود تا جهن رزم آزمای شود با بزرگان لشکر زجای. فردوسی. چنین گفت بهرام جنگ آزمای بنزد بزرگان پاکیزه رای. فردوسی. و در دروغ آزمای به معنی گویندۀ دروغ است: دروغ آزمای است چرخ بلند گهی شاد دارد گهی مستمند. فردوسی. و در مهرآزمای و زورآزمای و مانند آن بمعنی ورزندۀ مهر و ورزندۀ زور باشد: به تنهائی سخنهائی سرایان که گویند آن سخن مهرآزمایان. (ویس و رامین). بزندان فرستادش از بارگاه که زورآزمای است بازوی جاه. سعدی. و در هجرآزمای و نظایر آن به معنی متحمل و بَرَنده باشد: زندواف زندخوان چون عاشق هجرآزمای دوش بر گلبن همی تا روز نالۀ زار کرد. فرخی