جدول جو
جدول جو

معنی جزما - جستجوی لغت در جدول جو

جزما
محلی در دو هزار خرم آباد که به روایتی مدفن ابوالقاسم بن کیا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جزا
تصویر جزا
مجازات بدی، کیفر، پاداش نیکی، مزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جما
تصویر جما
بی شاخ، بدون شاخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزما
تصویر آزما
آزمودن، پسوند متصل به واژه به معنای آزماینده مثلاً بخت آزما، جنگ آزما، رزم آزما، زورآزما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزم
تصویر جزم
استوار، قطعی، در علوم ادبی علامتی به شکل دایره یا نیم دایره که بالای حرف ساکن می گذارند، ساکن کردن حرف آخر کلمه یا حذف حرفی از آن، قطع کردن، بریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جسما
تصویر جسما
از لحاظ جسمی
فرهنگ فارسی عمید
(زْ / زِ)
آزمای. مخفف آزماینده، و آن گاه که با اسمی مرکب شود، چنانکه در بخت آزما، جنگ آزما، دروغ آزما، رزم آزما، زورآزما، مهرآزما، هجرآزما، بمعانی مختلف آید. در جنگ آزمای، نبردآزمای و رزم آزمای و امثال آن به معنی دهنده و کننده جنگ و نبرد و رزم است:
سراپا بپوشید زآهن قبای
میان بست بر کین رزم آزمای.
فردوسی.
که امروز سهراب جنگ آزمای
چگونه بخنگ اندر آورد پای ؟
فردوسی.
بفرمود تا جهن رزم آزمای
شود با بزرگان لشکر زجای.
فردوسی.
چنین گفت بهرام جنگ آزمای
بنزد بزرگان پاکیزه رای.
فردوسی.
و در دروغ آزمای به معنی گویندۀ دروغ است:
دروغ آزمای است چرخ بلند
گهی شاد دارد گهی مستمند.
فردوسی.
و در مهرآزمای و زورآزمای و مانند آن بمعنی ورزندۀ مهر و ورزندۀ زور باشد:
به تنهائی سخنهائی سرایان
که گویند آن سخن مهرآزمایان.
(ویس و رامین).
بزندان فرستادش از بارگاه
که زورآزمای است بازوی جاه.
سعدی.
و در هجرآزمای و نظایر آن به معنی متحمل و برنده باشد:
زندواف زندخوان چون عاشق هجرآزمای
دوش بر گلبن همی تا روز نالۀ زار کرد.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نوعی از ترشک. (ناظم الاطباء). نوعی از ریواس
لغت نامه دهخدا
تصویری از جزم
تصویر جزم
امضا و تنفیذ کردن، سوگند بهره و نصیب، و قسمت بریدن، قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزمازو
تصویر جزمازو
گزمازک
فرهنگ لغت هوشیار
مکافات سزای عمل کسی را دادن، پاداش پاداشن پاداشت، کیفر پادافره. یا جزاء (جزای) سیئه. پاداش بدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جما
تصویر جما
آماس پستان، سنگ بر آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزما
تصویر آزما
در ترکیبات بمعنی آزماینده آید: بخت آزما جنگ آزما رزم آزما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزمازج
تصویر جزمازج
گزمازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزم
تصویر جزم
((جَ))
قلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزم
تصویر جزم
((جَ))
قطع کردن، عزم انجام کاری کردن بی تردید، ساکن گردانیدن آخرین حرف کلمه یا حذف آن براساس قواعد صرفی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزا
تصویر جزا
((جَ))
مکافات، پاداش، کیفر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزما
تصویر آزما
((ی))
در ترکیبات به معنی آزماینده آید، جنگ آزما، بخت آزما، رزم آزما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزا
تصویر جزا
بادافره، سزا
فرهنگ واژه فارسی سره
استوار، بی تردید، قطع، قطعی، محکم، مستحکم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بادافره، پاداش، تادیب، تلافی، تنبیه، جایزه، سزا، عقوبت، عوض، مجازات، مزد، مکافات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شوهر خواهر، داماد
فرهنگ گویش مازندرانی
بوی سوختن نمد، بوی سوختگی پارچه ی نخی
فرهنگ گویش مازندرانی
ناتنی، بستگان غیرخونی که از راه خوردن شیر مادر منسوب می
فرهنگ گویش مازندرانی
جزغاله، بوی سوختگی چیزهای پشمی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دو هزار واقع در منطقه ی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
جزیی
فرهنگ گویش مازندرانی
بوی سوختگی ناشی از پشم
فرهنگ گویش مازندرانی