مربوط به جلال، تقویم جلالی، تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم. این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
مربوط به جلال، تقویم جلالی، تقویمی مرکب از دوازده ماهِ سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماهِ دوازدهم. این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
شاعری روشن ضمیر بوده. گویند به قصیده از سایر فنون شعر مایل بوده و در هرات وفات یافت. این دو شعر از اوست: نخواهی کرد یاد از خارخار سینۀ چاکم مگر روزی که گیرد دامنت خار سر خاکم. # چشمی که بود لایق دیدار ندارم دارم گله از چشم خود از یار ندارم. (آتشکدۀ آذر چ علمی ص 153). رجوع به مجالس النفائس چ حکمت ص 146 شود از شاگردان اهلی است. در اوایل حال به هندوستان رفته در اکثر بلاد به عشرت گذرانیده، آخرالامر در کجرات وفات یافته. از اوست: بی رخش غم نیست گر از سینه جان بیرون رود عشق با جانست می ترسم که آن بیرون رود. # ای ساربان جانان، محمل مران به سرعت تا بازماندگان را خار از قدم برآید. (آتشکدۀ آذر چ علمی ص 275)
شاعری روشن ضمیر بوده. گویند به قصیده از سایر فنون شعر مایل بوده و در هرات وفات یافت. این دو شعر از اوست: نخواهی کرد یاد از خارخار سینۀ چاکم مگر روزی که گیرد دامنت خار سر خاکم. # چشمی که بود لایق دیدار ندارم دارم گله از چشم خود از یار ندارم. (آتشکدۀ آذر چ علمی ص 153). رجوع به مجالس النفائس چ حکمت ص 146 شود از شاگردان اهلی است. در اوایل حال به هندوستان رفته در اکثر بلاد به عشرت گذرانیده، آخرالامر در کجرات وفات یافته. از اوست: بی رخش غم نیست گر از سینه جان بیرون رود عشق با جانست می ترسم که آن بیرون رود. # ای ساربان جانان، محمل مران به سرعت تا بازماندگان را خار از قدم برآید. (آتشکدۀ آذر چ علمی ص 275)
چارقدی ابریشمین که زنان عشایر بر سر کنند. قسمی روی سری زنان از ابریشم و جز آن. دستمال بزرگ ابریشمین که مردان کرد بر کلاه و زنان کرد و جز آنان به سر و روی بندند. مشامی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوعی پارچه است. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده) ، نوعی شمشیر. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) : از یمانی یک نوع برد که گوهر وی هموار بود به یک اندازه و سبز بود و متن او به سرخی زند و نزدیک دنبال نشانهای سپید دارد از پس یکدیگر مانند سیم و آن را کلاغی خوانند. (نوروزنامه)
چارقدی ابریشمین که زنان عشایر بر سر کنند. قسمی روی سری زنان از ابریشم و جز آن. دستمال بزرگ ابریشمین که مردان کرد بر کلاه و زنان کرد و جز آنان به سر و روی بندند. مشامی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوعی پارچه است. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده) ، نوعی شمشیر. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) : از یمانی یک نوع برد که گوهر وی هموار بود به یک اندازه و سبز بود و متن او به سرخی زند و نزدیک دنبال نشانهای سپید دارد از پس یکدیگر مانند سیم و آن را کلاغی خوانند. (نوروزنامه)
عباس بن حسن بن عباس بن محمدعلی بن محمد، از فقیهان بزرگ امامیه در قرن دوازده وسیزده هجری قمری رجوع به ریحانه الادب ج 1 ص 172 شود، بقیۀ مودت. (منتهی الارب) : طویت فلانا علی بلالته، تحمل او را کردم با وجود بدی و عیبی که در او بود، یا با او مدارا کردم در حالی که بقیه ای از مودت و دوستی در وی بود. بلاله. بلّه. رجوع به بله شود حسن بن عباس بن محمدعلی بن محمد، از فقیهان امامیه در قرن یازدهم و دوازدهم هجری قمری رجوع به ریحانه الادب ج 1 ص 172 شود
عباس بن حسن بن عباس بن محمدعلی بن محمد، از فقیهان بزرگ امامیه در قرن دوازده وسیزده هجری قمری رجوع به ریحانه الادب ج 1 ص 172 شود، بقیۀ مودت. (منتهی الارب) : طویت فلانا علی بلالته، تحمل او را کردم با وجود بدی و عیبی که در او بود، یا با او مدارا کردم در حالی که بقیه ای از مودت و دوستی در وی بود. بَلاله. بُلّه. رجوع به بُله شود حسن بن عباس بن محمدعلی بن محمد، از فقیهان امامیه در قرن یازدهم و دوازدهم هجری قمری رجوع به ریحانه الادب ج 1 ص 172 شود