جدول جو
جدول جو

معنی جزء - جستجوی لغت در جدول جو

جزء
بخش، قسمت یا پاره ای از چیزی، مفرد واژۀ اجزاء
کنایه از دون پایه، هر یک از بخش های سی گانۀ قرآن
جزء جمع: ارزیابی مالیاتی
جزء لایتجزا: ذره ای که قابل تجزیه نباشد، در فلسفه جوهر فرد
تصویری از جزء
تصویر جزء
فرهنگ فارسی عمید
جزء
((جُ))
بخشی از چیزی، پاره ای از شیء، سالک راه خدا، مقابل کل، مفرد اجزاء، جزو
تصویری از جزء
تصویر جزء
فرهنگ فارسی معین
جزء
((جُ))
بخشی از چیزی، پاره ای از شیء، جمع اجزاء
تصویری از جزء
تصویر جزء
فرهنگ فارسی معین
جزء
بند
تصویری از جزء
تصویر جزء
فرهنگ واژه فارسی سره
جزء
پاره، تکه، قطعه، شمه، عنصر
متضاد: کل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جزء
عنصرٌ
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به عربی
جزء
Component
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جزء
composant
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جزء
componente
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
جزء
компонент
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به روسی
جزء
Bestandteil
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به آلمانی
جزء
компонент
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به اوکراینی
جزء
komponent
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به لهستانی
جزء
组件
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به چینی
جزء
componente
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به پرتغالی
جزء
উপাদান
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به بنگالی
جزء
جزو
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به اردو
جزء
kipengele
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به سواحیلی
جزء
bileşen
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
جزء
구성 요소
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به کره ای
جزء
コンポーネント
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به ژاپنی
جزء
רכיב
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به عبری
جزء
componente
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
جزء
komponen
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
جزء
องค์ประกอบ
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به تایلندی
جزء
component
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به هلندی
جزء
घटक
تصویری از جزء
تصویر جزء
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جزء جمع
تصویر جزء جمع
ارزیابی مالیاتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزء لایتجزاء
تصویر جزء لایتجزاء
در فلسفه ذره که قابل تجزیه نباشد، جوهر فرد
فرهنگ فارسی عمید
ابوعلی طاهر الحسن (ظ: طاهر ابن الحسن) بن احمد بن ابراهیم الاسدی الانطاکی. او را جزئی است در حدیث، معروف به جزء ابن فیل. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
از ’ج زء’، بی نیاز کردن کسی را از کسی یا چیزی و بسنده شدن و نایب مناب او گردیدن. مجزاءه (م ز ء / م ز ء) . (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اجزأت عنک مجزءفلان و کذا اجزأت عنک مجزاءه فلان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جزو
تصویر جزو
بخش، قسمت، عضو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزی
تصویر جزی
جمع جزیه، پارسی تازی گشته گزیت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزا
تصویر جزا
بادافره، سزا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جزء به جزء
تصویر جزء به جزء
مو به مو، بند به بند
فرهنگ واژه فارسی سره