جدول جو
جدول جو

معنی جز - جستجوی لغت در جدول جو

جز
حرف استثنا، به جز، غیر، غیر از، الّا، مگر
علاوه بر
به جز: (حرف اضافه) جز، غیر، مگر
تصویری از جز
تصویر جز
فرهنگ فارسی عمید
جز
صدایی که از برخورد آب به آتش یا هر چیز داغ شنیده می شود، صدای تف دادن چیزی در روغن، جزجز
جز جگر زدن: کنایه از به درد بی درمان مبتلا شدن
جز زدن: کنایه از سوختن و جزجز کردن چیزی در روی آتش، از سوز دل ناله و زاری کردن
تصویری از جز
تصویر جز
فرهنگ فارسی عمید
جز
جزیره، قطعه زمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد، گنگ، آبخوست، آدک، آبخو، آداک، اداک، آبخست
تصویری از جز
تصویر جز
فرهنگ فارسی عمید
جز
بخش و پاره ای از چیزی، بخش پاره ریزه، برخ در دانش همار (جز در پارسی جز را کاهیده جدا ازو یوت پهلوی است) بخشی از چیزی پاره ای از شی مقابل کل، جمع اجزاء (اجزا)، غیر، سوا، دون، باستثنای، مگر
فرهنگ لغت هوشیار
جز
((جِ))
صدایی که از تماس آب با آتش یا فلز گداخته برخیزد، صدای تف دادن چیزی در روغن
تصویری از جز
تصویر جز
فرهنگ فارسی معین
جز
((جُ))
غیر، مگر، لا، الا، به استثنای
تصویری از جز
تصویر جز
فرهنگ فارسی معین
جز
غیر
تصویری از جز
تصویر جز
فرهنگ واژه فارسی سره
جز
بجز، بغیر، به استثنای، سوای، غیر، غیراز، مگر، مگراین که، مگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جز
گردو، صدای سوختن و سرخ شدن هیزم، مو، پریا هر چیز دیگر سوختن، خشم.، نوعی تیغ و خار جنگلی، نوعی گیاه همیشه سبز و خاردار که در سنگلاخ ها روید، فندق.، صدای سرخ شدن چربی، تف، گرمایی که در اثر سوختگی ایجاد شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جزور
تصویر جزور
شتر شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزیت دادن
تصویر جزیت دادن
خراج زمین دادن، مالیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزیل
تصویر جزیل
عظیم، استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزیره عمیق
تصویر جزیره عمیق
آبخو درختان بیرون آبند و آب خاک را پوشانیده
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه زمین جدا و منقطع میان دریا که از هر طرف آب آنرا احاطه کرده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزیر
تصویر جزیر
فریزیده بریده موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزیدن
تصویر جزیدن
تغییر و تبدیل
فرهنگ لغت هوشیار
خدا او را پاداش دهادا، یا جزه الله خیر الجزاء. خدا اورا پاداش دهاد بهترین پاداش: (و حقوق او را با خلاص دوستی برعایت رسانیده شد و ذکر حق گزاری حریت او بدان مخلد گردانیده آمد جزه الله خیراالجزاء)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزی
تصویر جزی
جمع جزیه، پارسی تازی گشته گزیت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزئی
تصویر جزئی
کم و اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزویات
تصویر جزویات
چیزهای اندک و خرد و صغیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزوه دان
تصویر جزوه دان
جرده دان جلدی مقواییچند پوشه را در آن جا دهند کارتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزوه
تصویر جزوه
دفترچه، کتابچه
فرهنگ لغت هوشیار
ناشکیبا ایزگر -1 ناشکیبایی کردن بی تابی کردن، ناشکیبایی بی تابی. ناشکیبا جزع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزیه
تصویر جزیه
خراج زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزئیه
تصویر جزئیه
خلاف کلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزئیات
تصویر جزئیات
پازتاریان لختی ها جمع جزئیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزئیت
تصویر جزئیت
پارگی جز بودن مقابل کلیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزء
تصویر جزء
بند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جزء به جزء
تصویر جزء به جزء
مو به مو، بند به بند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جزا
تصویر جزا
بادافره، سزا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جزایی
تصویر جزایی
کیفری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جزیره
تصویر جزیره
آبخوست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جزیه
تصویر جزیه
باژ، گزیه، گزیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جزیی از آن
تصویر جزیی از آن
پاره ای از آن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جزئیات
تصویر جزئیات
ریزگان
فرهنگ واژه فارسی سره