جدول جو
جدول جو

معنی جریحه - جستجوی لغت در جدول جو

جریحه
فگارش جراحت خستگی زخم
تصویری از جریحه
تصویر جریحه
فرهنگ لغت هوشیار
جریحه
((جَ حِ))
زخم
تصویری از جریحه
تصویر جریحه
فرهنگ فارسی معین
جریحه
جراحت، زخم
تصویری از جریحه
تصویر جریحه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جریره
تصویر جریره
(دخترانه)
نام دختر پیران ویسه که همسر سیاوش شد، از شخصیتهای شاهنامه، مادر فرود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جریمه
تصویر جریمه
تاوان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذریحه
تصویر ذریحه
پشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراحه
تصویر جراحه
خستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریئه
تصویر جریئه
روده و اندرون مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریمه
تصویر جریمه
گناه، بسیار شر، گناه جنایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریره
تصویر جریره
گناه بزه گناه بزه جنایت، جمع جرائر (جرایر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریده
تصویر جریده
شاخه بی برگ، و بمعنی صحیفه، روزنامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریحه
تصویر شریحه
قطعه گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صریحه
تصویر صریحه
مونث صریح بی آمیغ، آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریحه
تصویر قریحه
استعداد، ادراک و قدرت طبیعی در آفرینش و درک آثار هنری، طبع و ذوق طبیعی در سرودن شعر و نویسندگی، اول هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جریمه
تصویر جریمه
پولی که از مجرم گرفته می شود، مجازات نقدی، کنایه از مجازات، گناه، بزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جریده
تصویر جریده
مفرد واژۀ جراید، روزنامه، مجله، جمع جراید، کتاب، صحیفه، دفتر، دفتر ثبت مسائل مالی لشکر و حکومت، برای مثال عرض با جریده به نزدیک شاه / بیامد، بیاورد بی مر سپاه (فردوسی - ۷/۴۹۱)
ویژگی شخص یا لشکر جنگی، کارکشته و دلیر، یکه و تنها، برای مثال جریده یکی قاصد تیزگام / فرستاد و دادش به هندو پیام (نظامی5 - ۹۲۰) به تنهایی، با آمادگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضریحه
تصویر ضریحه
گور گورابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریحه
تصویر قریحه
ذوق، طبع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریمه
تصویر جریمه
((جَ مِ))
تاوان نقدی که از مجرم گیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جریره
تصویر جریره
((جَ رِ))
گناه، جنایت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جریده
تصویر جریده
((جَ دِ))
دفتر، روزنامه، عده ای سوار بدون پیاده، مجازاً سبکبار، مجرّد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شریحه
تصویر شریحه
((شَ حَ یا حِ))
قطعه گوشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قریحه
تصویر قریحه
((قَ حَ یا حِ))
طبع، ذوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جریره
تصویر جریره
گناه، بزه، جنایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریحه
تصویر ریحه
باد، بوی خوش، باد شکم (نفخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریح
تصویر جریح
زخمی جرد افگار خسته زخمدار افگرا مجروح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریح
تصویر جریح
مجروح، زخمی، زخم دار، برای مثال خویشتن را لقب نهاده مسیح / وز دمش صدهزار سینه جریح (سنائی۱ - ۴۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جریح
تصویر جریح
((جَ))
مجروح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جریحه دار
تصویر جریحه دار
زخمی، مجروح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریحه دار
تصویر جریحه دار
آزرده، آزاردیده، رنجیده، رنجه شده، دلتنگ، ملول، جراحت دیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جریحه دار
تصویر جریحه دار
مجروح
فرهنگ فارسی معین