- جریب
- مقدار معلوم از موزون و زمین
معنی جریب - جستجوی لغت در جدول جو
- جریب
- واحد اندازه گیری سطح زمین برابر با ۰۰۰/۱۰ مترمربع، هکتار
- جریب ((جَ))
- صدهزار مترمربع، واحدی برای اندازه گیری زمین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آزمودن، اختیار و امتحان
نزدیک
بیگانه، نا آشنا، دور، ناشناخته
مورب
خردمند، عاقل، زیرک، دانا
حیله، مکر، حقه، تزویر
خیبر رسنده از دور
خشک نارویا
گرگین
توشه دان کشتی بی بار
آرد و مانند آن
گناهکار
اندوه گلو گیر
بلغور، نیم کوفته
افسار شتر
شاخ خرما، تک تنها تنها تنهارو منفرد
زخمی جرد افگار خسته زخمدار افگرا مجروح
روش، عادت، خو، طبیعت
فرمانبردار
کسی که مال او را ربوده باشند
خاکنشین، درویش
هم پیاله آب ناگوار آب کش
شیر ترش
مجروح، زخمی، زخم دار، برای مثال خویشتن را لقب نهاده مسیح / وز دمش صدهزار سینه جریح (سنائی۱ - ۴۰۰)
نیزۀ کوتاه، یکه و تنها
دورافتاده از وطن، ویژگی مکانی که محل زندگی شخص نیست و برای او نا آشناست، کنایه از موجب شگفتی، عجیب، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن «فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن»، جدید، کنایه از خوب
غریب آمدن: شگفت انگیز و عجیب به نظر رسیدن
غریب آمدن: شگفت انگیز و عجیب به نظر رسیدن
کیسه ای که از چرم درست کنند، انبان،
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، راویه،برای مثال با جوال و گوهر و صندوق زر بیرون شود / هرکه او آید به قزوین با عصا و با جراب (امیرمعزی - ۵۸)
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، راویه،
عددی که نشان دهندۀ مقدار خاصیت یا مشخصه ای است، در ریاضیات عاملی عددی که قبل از یک کمیت مجهول در یک جملۀ جبری قرار می گیرد مثلاً در عبارت y١4 + ٢x٣y٧ + ٢x4، ضریب ٢x، 4 است، ضریب ٢x٣y، ٧ است و ضریب y، ١4 است
آب قابل آشامیدن، هر مایعی که قابل آشامیدن باشد، برای مثال کسی که خورده بود شربتی شراب هوات / بر او شرنگ شود خوش تر از شراب شریب (قطران - ۴۰)
کج، خمیده، به صورت کج مثلاً کمد را اریب گذاشته بود
بر (به) اریب: به صورت مایل و کج، برای مثال یک قدم چون رخ ز بالا تا نشیب / یک قدم چون پیل رفته بر اریب (مولوی - مجمع الفرس - اریب)
بر (به) اریب: به صورت مایل و کج،