- جرو((جَ))
هرچیز کوچک، بچه سگ یا شیر
معنی جرو - جستجوی لغت در جدول جو
- جرو
مجروح
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جیرجیرک، زنجره، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرک، چزد، جزد، زانه، زلّه
جانوریست شبیه بملخ و کوچکتر از آن که پیوست بانگ کند صرار چهره ریسک چرخه ریسک گوزده
عنان اسب بیرون کردن بیرون کردن پیش، قبل، روبروی، مقابل پیشگاه پیش، قبل، روبروی، مقابل پیشگاه
((جَ سَ))
فرهنگ فارسی معین
جیرجیرک، چزد، حشره ای شبیه ملخ اما کوچکتر از آن که صدای بلندی دارد و در اواخر خرداد و اوایل تیر شروع به خواندن می کند، جراسک
گفتگو، مباحثه، مجادله، مکابره
از انواع بیل که برای کندن زمین های سفت به کار می رود
نترس، شجاع
از انواع کفش
جوراب
رود، مسیر رود