- جرد
- زخمدار، مجروح
معنی جرد - جستجوی لغت در جدول جو
- جرد
- تخت پادشاهی،
برای مثال ز زرّ پخته یکی جرد ساختند او را / چو کوه آتش و گوهر بر او به جای شرر (فرخی - ۷۰)
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، چرز، جرز، ابره، تودره، شاست
- جرد ((جَ رِ))
- بی گیاه
- جرد ((جَ))
- تخت پادشاهی
- جرد ((جَ رَ))
- زخمی، مجروح
- جرد
- زمین هموار بی گیاه، جامه کهنه، جمع جرود
- جرد ((جُ))
- جمع اجرد، بی مویان، خرد مویان، کوتاه مویان
- جرد
- پرنده ای کبود رنگ که پیوسته در کنار آب نشیند، خرچال
- جرد
- زخمی، زخمدار، مجروح،
برای مثال وحشی و سست و بدلگام و چموش / جرد و کند و لنگ و نابینا (ظفر همدانی - لغتنامه - جرد)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برهنگی
پارسی تازی گشته گردک گرده نان
زرده، اسب زرد رنگ، برای مثال سوی عجم ران منشین در عرب / جردۀ روز اینک و شبدیز شب (نظامی۱ - ۱۳)
برهنه شدن
مجرد بودن، ازدواج نکردن، تنهایی، در تصوف دوری گزیدن از علایق دنیوی، برهنگی
پارسی تازی گشته گردمانه گرمدانه هفت برگ مور دانه از گیاهان
پارسی تازی گشته گردک گرده نان
پاره کردن (کاغذ پارچه و مانند آن) : (لباسش را جر داد)
جوانان بی موی خوبروی بی مویان و ساده رویان: بر دست ساقیان سیم ساق و شاهدان رشک خیرات حسان و خرد دلپذیر چون جان و خرد و چون بهشتیان جرد مرد مکحول همه شیرین و موزون... . توضیح ماخوذ ازحدیث (اهل الجنه (کلهم) حرد مرد
پوشینه، پوست، پوشش
پیکر، مردار
محنت
جرم ته ظرف شراب الم، تالم، رنج تن و روح و دل
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خیر، برکت، فرشته نگهبان ثروت، نام چند تن از پادشاهان اشکانی، نام چند تن از پادشاهان اشکانی
عقل، شعور
نرمه و آس کرده حبوب گردی که از کوبیدن یا آسیا کردن غلات بدست آید: آرد گندم آردجو آرد برنج. روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی. صحیح (ارد) است
دور شو، دور باش، از راه دور شو
لرزیدن
برنگ زعفران و بمعنی زره بافتن یا گره زدن
بزور، منتهی، حداعلی
کم خیری انکار کردن شیئی با علم به آن
دیوار دیوار، جمع جدران، جمع جدار دیوارها، جمع جدار دیوارها