معنی جرد جرد زخمی، زخمدار، مجروح، برای مثال وحشی و سست و بدلگام و چموش / جرد و کند و لنگ و نابینا (ظفر همدانی - لغتنامه - جرد) تصویر جرد فرهنگ فارسی عمید
جرد جرد تخت پادشاهی، برای مِثال ز زرّ پخته یکی جرد ساختند او را / چو کوهِ آتش و گوهر بر او به جای شرر (فرخی - ۷۰)هوبَره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حُباری، چَرز، جَرز، اُبره، تودَره، شاست فرهنگ فارسی عمید