- جده
- مادر پدر، مادر مادر یافتن، درک کردن ساحل دریای مکه
معنی جده - جستجوی لغت در جدول جو
- جده ((ج دِّ))
- مادربزرگ
- جده
- مادر مادر، مادربزرگ، مادر پدر، مادربزرگ، مادربزرگ پدر و مادر، کنایه از فاطمۀ زهرا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حقیقت کار، کنه آن، اندرون
خلانیدن سوزن فرو برده، نوعی دوخت جامه و پای پوش که فاصله فرو بردن سوزنها از بخیه قدری بیشتر باشد
پیشانی بر زمین نهادن
زاغ
از ارکان نماز که به صورت گذاشتن هفت عضو شامل پیشانی، کف دو دست، سر دو زانو و شصت هر دو پا بر روی زمین و خواندن ذکر مخصوص به جا آورده می شود، پیشانی بر زمین گذاشتن برای عبادت یا اظهار فروتنی
سی و دومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه
سی و دومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه
گفتاورد
ردیف، رتبه، سطر
چوب بلند افقی که دو سر آن را بر دو چوب افراشته و عمودی استوار کنند تا پرندگان بر روی آن نشینند
دسته و صف، رجه
آسیب وارد آمده کوفته، ضربان یافته، مغلوب، ربوده، دزدی شده، سکه زده مضروب، هم زده، آراسته مزین، بریده (شاخه های زیادی درخت) پیراسته، فرسوده کهنه، دلزده بی رغبت متنفر، از حدیده عبور داده زر زده، زدگی پارگی:) این پارچه زده دارد، (ساکن (حرف) :) ورازرود با اول مفتوح بثانی زده و الف مفتوح بزای منقوطه زده... (جهانگیری)
مقام، مکان، شوکت
شاهراه
سوا، تنها، منفصل، جدا کردن
بدن، تن، کالبد، تنه، قامت، پیکر
جامه گشاد و بلند که روی جامه های دیگر بتن کنند
ترکی کلکی
گروه، بیشمار
خون روان، زنگ روی
سخی، بخشنده، جواد
سخت خصومت، درشت گردیدن، یکی از صنایع خمس در منطق
بانگ، آواز دویدن
بریدن، راندن با پارو، بارش برف
باقیمانده و بریدگی
باز داشتن و بزندان کردن، حبس کردن
دیوار دیوار، جمع جدران، جمع جدار دیوارها، جمع جدار دیوارها
جمع جده، راه ها جدگاره ها (طرق)، جمع جدید، نوها راه راست، زمین راست، هامون زمین هموار درشت
گور، قبر