جدول جو
جدول جو

معنی جدع - جستجوی لغت در جدول جو

جدع
باز داشتن و بزندان کردن، حبس کردن
تصویری از جدع
تصویر جدع
فرهنگ لغت هوشیار
جدع
((جَ))
بریدن و قطع کردن
تصویری از جدع
تصویر جدع
فرهنگ فارسی معین
جدع
در علم عروض اسقاط هر دو سبب خفیف است از مفعولات که لات باقی بماند و فاع یا فعل به جای آن بگذارند و آن را مجدوع گویند، بریدن گوش، لب یا بینی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جدعه
تصویر جدعه
باقیمانده و بریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
بریده بینی بریده گوش بریده لب بریده دست بریده اندام کسی که بینی وی را بریده باشند بریده بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجدع
تصویر اجدع
((اَ دَ))
کسی که بینی وی رابریده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جدل
تصویر جدل
گفتاورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جمع
تصویر جمع
رمن، فلنج، رایشگری، گروه، الفنج، چندگانه، روی هم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بدع
تصویر بدع
چیز تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردع
تصویر ردع
بازداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زدع
تصویر زدع
گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادع
تصویر جادع
برنده بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدا
تصویر جدا
سوا، تنها، منفصل، جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدی
تصویر جدی
سخی، بخشنده، جواد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جده
تصویر جده
مادر پدر، مادر مادر یافتن، درک کردن ساحل دریای مکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدل
تصویر جدل
سخت خصومت، درشت گردیدن، یکی از صنایع خمس در منطق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدف
تصویر جدف
بریدن، راندن با پارو، بارش برف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدر
تصویر جدر
دیوار دیوار، جمع جدران، جمع جدار دیوارها، جمع جدار دیوارها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جده، راه ها جدگاره ها (طرق)، جمع جدید، نوها راه راست، زمین راست، هامون زمین هموار درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدث
تصویر جدث
گور، قبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدت
تصویر جدت
نو شدن، تازگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدب
تصویر جدب
کسی را عیب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جداع
تصویر جداع
مرگ، موت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعد
تصویر جعد
موی در هم پیچیده، مجعد، زلف، مرغول، موی کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشع
تصویر جشع
حریص، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلع
تصویر جلع
بیشرمی، روی گشادگی، چوز برهنگی، جامه کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمع
تصویر جمع
رستاخیز، قیامت، گرد کردن، فراهم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذع
تصویر جذع
چهار پای کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
فغان و زاری و ناله و اندوه گذرگاه دره، محله قوم گذرگاه دره، محله قوم بیتابی کردن، نا شکیبائی بیتابی کردن، نا شکیبائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرع
تصویر جرع
هفتن برف دوشاب مفت می خوردیم - هریکی هفت هفت می خوردیم (جامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوع
تصویر جوع
گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدع
تصویر خدع
اژدهای حیله گری و مکاری
فرهنگ لغت هوشیار
برخورد، گلو بریدن، گستردن، بد بخت کردن بیچاره گرداندن، زدن چیزی را به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
شکاف، شاخه از مردم، نازک اندام مرد، شکافتن، دوباره ساختن، آشکار گفتن، آشکارکردن، گراییدن، در نوردیدن بیابان، رخنه انداختن، راست گرداندن شکافتن چیزی را، قصد کسی کردن به جهت کرم وجود او، فرمان به جای آوردن، آشکارا کردن، خواستن چیزی را، ممتاز ساختن حق از باطل، حکم راست دادن، میانه راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذع
تصویر جذع
تنۀ درخت، نون، تاپال
فرهنگ فارسی عمید