- جدد
- جمع جده، راه ها جدگاره ها (طرق)، جمع جدید، نوها راه راست، زمین راست، هامون زمین هموار درشت
معنی جدد - جستجوی لغت در جدول جو
- جدد ((جَ دَ))
- راه راست، زمین رست، هامون، زمین هموار درشت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نومنشی
دوباره
نو شدن، نو گردیدن
به نویی و تازگی گراییدن، نو شدن، تغییر شکل
دوباره، از نو، مجدداً، چیزی که تازه پدید آمده، نو
از سر نو کننده کاری را، تجدید کننده
((مُ جَ دِّ))
فرهنگ فارسی معین
نوکننده، تازه کننده، در هر قرن (صد سال) فردی ظهور نماید و آیین اسلام را تازه کند که او را مجد نامند
خدا تازه گرداناد، یا جدد الله عمرانها. (جمله فعلی فعلی دعایی) خدای آبادی آن (شهر) را تازه گرداناد، (شهر مرو و جدالله عمرانها که مجمع اصحاب طبع و مربع ارباب نظم و نثر بوده)
تازه، نو، نوین، نوباوه
گفتاورد
پوشینه، پوست، پوشش
پیکر، مردار
شماره
یاری
سوا، تنها، منفصل، جدا کردن
بزور، منتهی، حداعلی
کم خیری انکار کردن شیئی با علم به آن
نو و تازه هر چیز
سخی، بخشنده، جواد
مادر پدر، مادر مادر یافتن، درک کردن ساحل دریای مکه
جمع جد، نیاکان
سخت خصومت، درشت گردیدن، یکی از صنایع خمس در منطق
بریدن، راندن با پارو، بارش برف
باز داشتن و بزندان کردن، حبس کردن
دیوار دیوار، جمع جدران، جمع جدار دیوارها، جمع جدار دیوارها
گور، قبر
نو شدن، تازگی
کسی را عیب کردن
پارسی تازی گشته کراد جامه های کهنه پاره
پرنده ای حرام گوشت دارای چشمهای درشت در طرف سرش دو دسته پر شبیه گوش گربه قرار دارد و به شومی و نحوست معروف است
موی در هم پیچیده، مجعد، زلف، مرغول، موی کوتاه