بددل خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بددل گفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، منسوب کردن کسی را به بددلی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بددل کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ترسانیدن کسی را، ترسو یافتن کسی را. (از قطر المحیط)
بددل خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بددل گفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، منسوب کردن کسی را به بددلی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بددل کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ترسانیدن کسی را، ترسو یافتن کسی را. (از قطر المحیط)