- جبین
- ترسو، بددل
معنی جبین - جستجوی لغت در جدول جو
- جبین
- پیشانی، جمع جبنا، ترسو
- جبین ((جُ بّ))
- چپین، طبق چوبین، سله
- جبین ((جَ))
- پیشانی، یک طرف پیشانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترسو خواندن، بد دل خواندن
رویان
بازگو کننده
آشکارتر گویاتر
ترسو، بد دل
بچه خرس، ناکس
نان ور نیامده
خودخواه سرکش
گچ گچ جص
آرد و مانند آن
هر چیز پوشیده و مستور
طبقی که از چوب بید بافته باشند طبق چوبین سله
منسوب به جو، نان جوین
سامان کار
بجای آوردن، پیدا کردن
بیان کننده، آشکار کننده
آشکار کننده، واضح، روشن
بیان کرده شده، آشکار، واضح
چیزی که از جو تهیه شده باشد، نان جو، جوینه، برای مثال جوینی که از سعی بازو خورم / به از میده بر خوان اهل کرم (سعدی۱ - ۱۴۹)
چپین، ظرفی که از شاخه های نازک درخت می بافند، سله، سبد
ضعیف الرای، سست رای، سست خرد، فریب خورده در معامله، مغبون، ضرر وزیان، برای مثال هر که با سلطان شود او همنشین / بر درش بودن بود عیب و غبین (مولوی)
ترسو، آنکه از هر چیزی بترسد و بیهوده دچار ترس و بیم شود، کم جرئت، کم دل
ضعیف رای، سست خرد، سست رای
مبلغی که بهنگام عقد نکاح بذمه مرد مقرر شود مهر: (این جهان نو عروس را ماند رطل کابینش گیر و باده بیار) (خسروی)
پر شیر، شیر پرورده
بیان کرده شده، پیدا و آشکار کرده، هویدا، آشکار، روشن
جیبسین، گچ، حبص