جدول جو
جدول جو

معنی جاویز - جستجوی لغت در جدول جو

جاویز
نوعی فحش و دشنام که خفیف تر از جاکش است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جاوید
تصویر جاوید
(پسرانه)
پایدار، همیشگی، همیشگی، ابدی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راویز
تصویر راویز
(دخترانه)
خارشتر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساویز
تصویر ساویز
(دخترانه)
خوش خلق، نیکخو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راویز
تصویر راویز
خارشتر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت
اشترگیا، کستیمه، کسیمه، شترخار، شترگیا، اشترخار، خاراشتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلویز
تصویر جلویز
رشته، کمند، مفسد، غماز، برگزیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساویز
تصویر ساویز
خوش خلق، نیک خو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاوید
تصویر جاوید
جاویدان، برای مثال نماند بر این خاک جاوید کس / تو را توشۀ راستی باد و بس (فردوسی - ۷/۲۶)، دولت جاوید یافت هرکه نکونام زیست / کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را (سعدی - ۵۵)، وصل تو بادا همه نزدیک ما / هجر تو جاوید ز ما دور باد (انوری - ۷۹۴) تا ز تو بازمانده ام جاوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جالیز
تصویر جالیز
کشتزاری که در آن خربزه، هندوانه، خیار و مانند آن می کارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاویزن
تصویر جاویزن
گاویزن، ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاو
اندرزا، گاودارو، گاوسنگ، گاوزهره، گاوزهرج
فرهنگ فارسی عمید
شخص خوش خلق، نیک خو، (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) :
دلربا شوخ باید و خونریز
نزد عاشق نه مشفق و ساویز،
علی فرقدی
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که دارای 30 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است از ولایت دشتستان فارس قریب به خورمج و آن قصبه ای است معمور و نارنگی آن بخوبی مشهور، (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)، ’نام ناحیۀ کوچکی است مشتمل بر بنیان وتل کرگوئی و کشی و تمام این ناحیۀ کوچک که فرسنگی درازی آن است بساتین مرکبات و نخلستان است و نارنگی خاویز در خوبی مشهور است، و باغستان بوشهر این ناحیه است، در دامنۀ شمالی کوه بیر می افتاده و چندین چشمۀ پرآب گوارا دارد’، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تجواز. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تجواز شود
لغت نامه دهخدا
درخت اشترخار، (الفاظ الادویه) علف شتر باشد که آنرا شترخار و اشترغاز نیز گویندو بیخ آن را آچار سازند، (برهان) (از شرفنامۀ منیری) (از رشیدی)، درخت اشترخار که آنرا اشترخار نیز گویند و به خارشتر مشهور است، (آنندراج) (انجمن آرا)، و رجوع به اشترخار و اشترغار در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خمین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، واقع در 120000گزی شمال خاوری بندرعباس و 10000گزی خاور راه مالرو داراب به بندرعباس، جلگه، گرمسیر، دارای 147 تن سکنه، آب آن از چاه، محصول آنجا خرما، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راویز
تصویر راویز
شتر خار خارشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاویزن
تصویر جاویزن
پارسی تازی گشته گاو شیر از گوج (صمغ) ها گاو سیر گاور شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوایز
تصویر جوایز
جمع جایزه (جائزه) بخششها نورهانها پاداشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلویز
تصویر جلویز
کمند مقود، مفسد غمار، برگزیده منتخب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاوید
تصویر جاوید
پاینده، همیشه، دایم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالیز
تصویر جالیز
کشتزار خربزه و هندوانه و خیار را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساویز
تصویر ساویز
نیکو خلق، خوش اخلاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاوید
تصویر جاوید
ابدی، دایم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جالیز
تصویر جالیز
کشتزار خربزه، هندوانه و خیار و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلویز
تصویر جلویز
((جَ))
کمند، مقود، مفسد، غمار، برگزیده، منتخب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساویز
تصویر ساویز
نیکخوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوایز
تصویر جوایز
((جَ یِ))
جمع جایزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاوید
تصویر جاوید
ابد، ابدی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جلویز
تصویر جلویز
مفسد
فرهنگ واژه فارسی سره
خوش خلق، نیک خو، خلیق
متضاد: بدخلق، بدخو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ابدی، پایا، پایدار، جاویدان، خالد، دایم، دایمی، سرمد، فناناپذیر، قیوم، لایزال، مانا، ماندنی، مدام، همیشگی
متضاد: زودگذر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بستان، پالیز، فالیز، کشتزار، لته، مزرعه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یک هزارمتر مربع
فرهنگ گویش مازندرانی
سوراخ، رخنه، شکاف، روزنه
فرهنگ گویش مازندرانی