جدول جو
جدول جو

معنی جانمار - جستجوی لغت در جدول جو

جانمار
مادرجان، مادر عزیز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جهاندار
تصویر جهاندار
(پسرانه)
دارنده جهان، نگهبان جهان، خداوند، نگهبان جهان، پادشاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زانیار
تصویر زانیار
(پسرانه)
دانا، دانشمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانیار
تصویر جانیار
(پسرانه)
یاری دهنده جان، نام مورخی از مردم بخارا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جهانیار
تصویر جهانیار
(پسرانه)
یاور و یاور مردم جهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جان مهر
تصویر جان مهر
(پسرانه)
مهربان جان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جاندار
تصویر جاندار
انسان، حیوان و گیاهی که جان داشته باشد، ذی روح، کنایه از مستحکم، بادوام
نگاهبان، پاسبان، حافظ جان، محافظ مخصوص پادشاه که در قدیم با شمشیر در کنار سلطان بود، برای مثال ندیم و حاجب و جاندار و دستور / همه خفتند خسرو ماند و شاپور (نظامی۲ - ۲۸۱)، وگر کندرای است در بندگی / ز جانداری افتد به خربندگی (سعدی۱ - ۱۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جانماز
تصویر جانماز
پارچۀ کوچکی که که در آن مهر و تسبیح می گذارند و هنگام خواندن نماز پیش روی خود پهن می کنند، سجاده
جانماز آب کشیدن: کنایه از زهد و تقوا نشان دادن و اظهار دین داری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
خطهای پای گاو دشتی. (آنندراج) (منتهی الارب) ، فوت شدن. (آنندراج) (منتهی الارب). غایب شدن و ناپدید گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آب گوارد (گوارا) و ساده یافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آب خوشگوار و شیرین یافتن. (آنندراج). به آب پاکیزه و روشن رسیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جانکاه
تصویر جانکاه
هولناک، خطرناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانباز
تصویر جانباز
کسی که با جان خود بازی می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرنغار
تصویر جرنغار
ترکی ستون چپ لشکری که سوی چپ شاه یا سپهسالار می تازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرانغار
تصویر جرانغار
مغولی ستون چپ جانب دست چپ میسره مقابل برانغار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانساز
تصویر جانساز
خدا، آخشیجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوانقار
تصویر جوانقار
جانب دست چپ میسره مقابل برانغار. از ترکی دست چپ سوی چپ
فرهنگ لغت هوشیار
نگهبان جهان پادشاه سلطان، مدیرامور جهان پادشاهی که مملکت را نیکو اداره کند مقابل جهانگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهمار
تصویر انهمار
فرو ریختن ریزان شدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انماری
تصویر انماری
ناباوری به دینT عدم اعتقاد به روزشمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انغمار
تصویر انغمار
در آب فرو رفتن باب فرو شدن، فرو رفتن در کاری، فرو رفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشمار
تصویر انشمار
به شتاب رفتن، خرامش خرامیدن، آماده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانبدار
تصویر جانبدار
حمایت کننده، طرفدار
فرهنگ لغت هوشیار
مجموع افرای که در یک خانه زیست کنند واحدی که شامل پدر و مادر و فرزندان آنان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانسپار
تصویر جانسپار
فدائی، جان دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا دار
تصویر جا دار
فراخ، وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا نماز
تصویر جا نماز
سجاده، جامه ای که در آن مهر و تسبیح نهند برای نماز گذاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمار
تصویر انمار
جمع نمر، پلنگان به آب خوشگوار ارسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
فرشی کوچک که بر کف اطاق یا زمین گسترند و روی آن نماز گزارند سجاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاندار
تصویر جاندار
انسان و حیوان زنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانماز
تصویر جانماز
((نَ))
فرشی کوچک که بر کف اتاق یا زمین گسترند و روی آن نماز گزارند، سجاده
جانماز آب کشیدن: تظاهر به پاکی و تقدس کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاندار
تصویر جاندار
حیوان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جانماز
تصویر جانماز
سجاده
فرهنگ واژه فارسی سره
جانور، جنبنده، حی، حیوان، ذی نفس، زنده
متضاد: بی جان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تسلیخ، تشلیخ، سجاده، مصلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ژاندارم، تفنگ دار، قوی، درشت
فرهنگ گویش مازندرانی