جدول جو
جدول جو

معنی جانشینی - جستجوی لغت در جدول جو

جانشینی
جانشین کسی شدن، به جای دیگری نشستن و کارهای او را به عهده گرفتن
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
فرهنگ فارسی عمید
جانشینی
جانشین دیگری شدن قائم مقامی خلافت، ولایت عهد
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
فرهنگ لغت هوشیار
جانشینی
قائم مقامی
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
فرهنگ فارسی معین
جانشینی
وکالت
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
فرهنگ واژه فارسی سره
جانشینی
خلافت، قائم مقامی، نیابت، ولایتعهدی، وکالت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جانشینی
خلافةً
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به عربی
جانشینی
Vicariousness
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جانشینی
substitution
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جانشینی
vekillik
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
جانشینی
نیابت
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به اردو
جانشینی
প্রতিনিধিত্ব
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به بنگالی
جانشینی
uwakilishi
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
جانشینی
प्रायोजन
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به هندی
جانشینی
대리성
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به کره ای
جانشینی
代理性
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
جانشینی
הַמָּלָה
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به عبری
جانشینی
penggantian
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
جانشینی
การเป็นตัวแทน
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به تایلندی
جانشینی
plaatsvervanging
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به هلندی
جانشینی
representación
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
جانشینی
sostituzione
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
جانشینی
substituição
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
جانشینی
替代性
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به چینی
جانشینی
zastępczość
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به لهستانی
جانشینی
заступництво
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
جانشینی
Stellvertretung
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به آلمانی
جانشینی
замещённость
تصویری از جانشینی
تصویر جانشینی
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جانشین
تصویر جانشین
کسی که به جای دیگری بنشیند و کارهای او را انجام بدهد، خلیفه، قائم مقام، ولیعهد، عوض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
ولی، نایب، خلیفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
((نِ))
قائم مقام، ولیعهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
علی البدل، ولیعهد، نایب، خلیفه، وکیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
Successor, Surrogate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
преемник , заместитель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
Nachfolger, Stellvertreter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
наступник , заступник
دیکشنری فارسی به اوکراینی