- جانشین
- علی البدل، ولیعهد، نایب، خلیفه، وکیل
معنی جانشین - جستجوی لغت در جدول جو
- جانشین
- ولی، نایب، خلیفه
- جانشین
- کسی که به جای دیگری بنشیند و کارهای او را انجام بدهد، خلیفه، قائم مقام، ولیعهد، عوض
- جانشین ((نِ))
- قائم مقام، ولیعهد
- جانشین
- Successor, Surrogate
- جانشین
- преемник , заместитель
- جانشین
- Nachfolger, Stellvertreter
- جانشین
- наступник , заступник
- جانشین
- następca, zastępca
- جانشین
- 继任者 , 替代者
- جانشین
- sucessor, substituto
- جانشین
- successore, surrogato
- جانشین
- sucesor, sustituto
- جانشین
- successeur, substitut
- جانشین
- opvolger, plaatsvervanger
- جانشین
- ผู้สืบทอด , ตัวแทน
- جانشین
- penerus, pengganti
- جانشین
- خليفةٌ , بديلٌ
- جانشین
- उत्तराधिकारी , प्रतिनिधि
- جانشین
- יְרוֹשָׁה , תַּחְלוּף
- جانشین
- 後継者 , 代理
- جانشین
- 후계자 , 대리인
- جانشین
- halef, vekil
- جانشین
- mrithi, mbadala
- جانشین
- উত্তরসূরি , প্রতিনিধি
- جانشین
- جانشین , متبادل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وکالت
جانشین دیگری شدن قائم مقامی خلافت، ولایت عهد
قائم مقامی
جانشین کسی شدن، به جای دیگری نشستن و کارهای او را به عهده گرفتن
Vicariousness
замещённость
Stellvertretung
заступництво
zastępczość