جانشین کسی که به جای دیگری بنشیند و کارهای او را انجام بدهد، خلیفه، قائم مقام، ولیعهد، عوض ادامه... کسی که به جای دیگری بنشیند و کارهای او را انجام بدهد، خلیفه، قائم مقام، ولیعهد، عوض تصویر جانشین فرهنگ فارسی عمید
جانشین علی البدل، ولیعهد، نایب، خلیفه، وکیل ادامه... علی البدل، ولیعهد، نایب، خلیفه، وکیل تصویر جانشین فرهنگ واژه فارسی سره
جانشین بدل، جایگزین، خلف، خلیفه، عوض، قائم مقام، نایب، وارث، ولیعهد ادامه... بدل، جایگزین، خلف، خلیفه، عوض، قائم مقام، نایب، وارث، ولیعهد فرهنگ واژه مترادف متضاد
جانشین opvolger, plaatsvervanger ادامه... opvolger, plaatsvervanger تصویر جانشین دیکشنری فارسی به هلندی
جانشین Nachfolger, Stellvertreter ادامه... Nachfolger, Stellvertreter تصویر جانشین دیکشنری فارسی به آلمانی