جدول جو
جدول جو

معنی جانان - جستجوی لغت در جدول جو

جانان(دخترانه)
محبوبف معشوق
تصویری از جانان
تصویر جانان
فرهنگ نامهای ایرانی
جانان
دلبر زیبا و بسیار دوست داشتنی که عاشقش او را مانند جان خود دوست دارد، معشوق، محبوب، برای مثال خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان / کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان (سعدی۲ - ۵۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
جانان
معشوق محبوب شاهد دلبر زیبا
تصویری از جانان
تصویر جانان
فرهنگ لغت هوشیار
جانان
معشوقه، محبوب
تصویری از جانان
تصویر جانان
فرهنگ فارسی معین
جانان
جانانه، دلبر، دوست، محبوب، معشوق، یار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جانام
تصویر جانام
(دخترانه)
ضمیر دستوری (نگارش کردی: جناو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وانان
تصویر وانان
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی شهرکرد، نام یکی از پادشاهان اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سانان
تصویر سانان
(پسرانه)
بزرگ ایل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حانان
تصویر حانان
(پسرانه)
رحیم، نام یکی از دلاوران در زمان داوود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جابان
تصویر جابان
(پسرانه)
سردار ایرانی یزدگرد، نام سردار ایرانی در سده دوم یزدگردی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانا
تصویر جانا
(دخترانه)
ای جان، ای عزیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانانه
تصویر جانانه
(دخترانه)
محبوب، معشوق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جنان
تصویر جنان
(دخترانه)
بهشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانانه
تصویر جانانه
کامل، درست وحسابی مثلاً کتک جانانه، دلبر زیبا و بسیار دوست داشتنی که عاشقش او را مانند جان خود دوست دارد، معشوق، محبوب، برای مثال سینه ام زآتش دل در غم جانانه بسوخت / آتشی بود دراین خانه که کاشانه بسوخت (حافظ - ۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
محل گله ها (کتاب میکاه 1: 11) کاندر گمان دارد که صانان نزدیک خرابۀ سامه واقع است، (قاموس کتاب مقدس)، و رجوع به صنان ... شود
لغت نامه دهخدا
ربر فرانسوا، متولد بسال 1715 و متوفی به سال 1757 میلادی کسی که باکارد به لوئی پانزدهم حمله کرد تا وی را نسبت به وظائفش آگاه کند، بهمین دلیل او را چهار شقه کردند
(دامین دووسته ژزف) مبلغ مذهبی بلژیکی متولد به سال 1840 و متوفی به سال 1889 م
لغت نامه دهخدا
قریه ای است که بفاصله 24500 گز در جنوب غرب قریه تنگی در علاقۀ حکومت درجه اول سپین بولاک مربوط بولایت قندهارواقع است و بین خط 65 درجه 47 دقیقه 4 ثانیه طول البلد شرقی و خط 30درجه 40دقیقه 42ثانیه عرض البلد شمالی قرار دارد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 45 هزارگزی جنوب الیگودرز و یک هزارگزی باختر راه مالرو ارجنگ به قاره واقع است، ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 125 تن سکنه، آب آنجا از قنات و چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و لبنیات و چغندر و پنبه و حبوب و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
در حال دانستن، جمع دان در ترکیب چون: نکته دانان
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ گَ)
جنون.
لغت نامه دهخدا
وصف حالیه، در حال راندن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
رانین فارسی که بمعنی شلوار است، (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ جنان.
لغت نامه دهخدا
شهری است به مکران، (نخبهالدهر دمشقی ص 175)
لغت نامه دهخدا
شبیه، ماننده، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : عریقطه، جانورکی است عریض و جنبنده مانان به گوه گردان: ناقه معلّسه، شتر ماده مانان به شتر نر، فلان عطسه فلان، یعنی شبیه و مانان اوست در خلق و خلق، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جانا
تصویر جانا
عزیزا، محبوبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانان
تصویر تانان
نالیدن، آب ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالان
تصویر جالان
لنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجنان
تصویر اجنان
آبچین پیچی، پنهان شدن، بچه انداختن، دیوانه کردن (آبچین کفن حوله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانانه
تصویر جانانه
محبوب، معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
شب، جامه جنت که بمعنی بهشت است جنت که بمعنی بهشت است سپر، ترس سپر، ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانانه
تصویر جانانه
((نِ))
معشوق، محبوب، درست و حسابی، سخت و کامل
فرهنگ فارسی معین
جانان، محبوبه، معشوقه، یار، تمام عیار، حسابی، کامل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جا نهادن چیزی به علت فراموشی، پهن کردن رختخواب
فرهنگ گویش مازندرانی
دانستن
دیکشنری اردو به فارسی