- جامع
- فراگیر
معنی جامع - جستجوی لغت در جدول جو
- جامع
- گرد آرنده، فراهم آورنده و یکی از نامهای خدایتعالی
- جامع
- مفرد واژۀ جوامع، هر چیز تمام و کامل، مشتمل بر. حاوی، جمع کننده، گردآورنده، فراهم آورنده، مسجد بزرگ هر شهر که در آن نماز جمعه می خوانند، مسجد آدینه
- جامع ((مِ))
- جمع کننده، گرد آورنده، تمام، کامل، مسجدی که در آن نماز جمعه گزارند
- جامع
- Comprehensive
- جامع
- всесторонний
- جامع
- umfassend
- جامع
- всебічний
- جامع
- kompleksowy
- جامع
- abrangente
- جامع
- completo
- جامع
- comprensivo
- جامع
- complet
- جامع
- uitgebreid
- جامع
- ครอบคลุม
- جامع
- komprehensif
- جامع
- شاملٌ
- جامع
- व्यापक
- جامع
- kapsamlı
- جامع
- wa kina
- جامع
- ব্যাপক
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انجمن، توداک، هازه، چبیره، همبود، همبود گاه
جمع کننده، گرد آورنده
مفرد واژۀ جوامع، گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند و در سرزمینی واحد زندگی کنند، نهادی که به وسیلۀ مؤسسات، افراد و کشورها برای اهداف ویژ ای تشکیل می شود مثلاً جامعۀ دانشجویان
جامعۀ روحانیت: گروه پیشوایان دینی
جامعۀ روحانیت: گروه پیشوایان دینی
((مِ عِ))
فرهنگ فارسی معین
گروه مردم یک شهر، کشور، جهان یا صنفی از مردم مانند جامعه بشریت، سیاه پوستان، هنری، و
جامعه مدنی: جامعه ای که بر مبنای خواست آزادانه و آگاهانه اکثریت مردم در شکل گیری حکومت و رعایت حقوق بشر و قانون مندانه اداره می شود
جامعه مدنی: جامعه ای که بر مبنای خواست آزادانه و آگاهانه اکثریت مردم در شکل گیری حکومت و رعایت حقوق بشر و قانون مندانه اداره می شود
Community, Society
сообщество , общество
Gemeinschaft, Gesellschaft
спільнота , суспільство
społeczność, społeczeństwo