معنی جامع - فرهنگ فارسی معین
معنی جامع
- جامع((مِ))
- جمع کننده، گرد آورنده، تمام، کامل، مسجدی که در آن نماز جمعه گزارند
تصویر جامع
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با جامع
جامع
- جامع
- مفردِ واژۀ جوامع، هر چیز تمام و کامل، مشتمل بر. حاوی، جمع کننده، گردآورنده، فراهم آورنده، مسجد بزرگ هر شهر که در آن نماز جمعه می خوانند، مسجد آدینه
فرهنگ فارسی عمید