جدول جو
جدول جو

معنی جازه - جستجوی لغت در جدول جو

جازه
جارو، رو دیواری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجازه
تصویر اجازه
موافقت کردن با انجام کاری که کسی قصد انجام آن را دارد، رخصت دادن، اذن، رخصت، کلمه ای که با ادای آن موافقت کسی را برای انجام کاری کسب می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ زَ)
اول رمل الدهناء است. (منتهی الارب). جایی است بین ذات العسره و سمیسه برراه بصره در اول رمل الدهناء. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ)
راه در شوره زار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جای بسیارجوز. (منتهی الارب) (آنندراج). جای پر از درخت گردکان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، راه. مجاز. (از اقرب الموارد).
- مجازه النهر، پل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَجْ جا نَ)
موضعی است. (منتهی الارب). وادی و قریه ای است از یمامه. (از معجم البلدان). و رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(رَجْ جا زَ)
رجّاز. ارجوزه گوی. (از اقرب الموارد). و رجوع به ارجوزه و رجّاز شود
لغت نامه دهخدا
(رِ زَ)
مرکبی مر زنان را کوچکتر از هودج. (ناظم الاطباء) (از معجم البلدان) (منتهی الارب) (آنندراج) ، گلیمی که در آن سنگ کرده بر آن طرف بار آویزند که سبک باشد تا با طرف برابر هموزن شود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از معجم البلدان) ، موی یا پشم که برای زینت بر هودج آویزند. (ناظم الاطباء) (یادداشت مرحوم دهخدا) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عِ زَ)
بالشچه که زنان بر سرین بندند تا فربه نماید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، انگشت پنجم مرغ. (منتهی الارب). دائره الطائر التی یضرب بها و هی کالاصبع فی باطن رجله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
اجازت. دستوری. اذن. رخصت. فرمان. بار. دستوری دادن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجازه
تصویر مجازه
مجازه در فارسی مونث مجاز: پرواناک روا مونث مجاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجازه
تصویر وجازه
وجازت در فارسی کوته سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دستوری، اذن، رخصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
پروانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
إذنٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
Permission
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
permission
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
toestemming
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
اجازت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
разрешение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
Erlaubnis
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
дозвіл
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
zgoda
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
许可
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
permissão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
permesso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
অনুমতি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
permiso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
ruhusa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
허가
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
許可
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
רְשׁוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
अनुमति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
การอนุญาต
دیکشنری فارسی به تایلندی