جدول جو
جدول جو

معنی جار - جستجوی لغت در جدول جو

جار
همسایه، جاری، چراغهای بلورین، چلچراغ
تصویری از جار
تصویر جار
فرهنگ لغت هوشیار
جار
مطلبی که در کوچه و بازار با آواز بلند به مردم اطلاع می دادند
چراغ بلور چندشاخه که از سقف آویزان می کنند، چلچراغ، لالۀ چندشمعی
همسایه
خرزهره، درختچه ای زینتی، بوته مانند و سمّی، با شاخه های باریک، گل های سرخ، سفید یا صورتی و برگ های دراز، زقّوم، خوره، دفلیٰ، سمّ الحمار
جار زدن (کشیدن): مطلبی را با آواز بلند اطلاع دادن، کنایه از فاش کردن
جار و جنجال: داد و فریاد، شور و غوغا، آشوب، ازدحام
تصویری از جار
تصویر جار
فرهنگ فارسی عمید
جار
کشنده، جذب کننده، در علوم ادبی در نحو عربی، حرفی که به آخر کلمه کسره می دهد
تصویری از جار
تصویر جار
فرهنگ فارسی عمید
جار
چلچراغ
تصویری از جار
تصویر جار
فرهنگ فارسی معین
جار
((رّ))
جر دهنده، حرفی که مدخول خود را جر دهد. مدخول را مجرور گویند و مجموع را جار و مجرور
تصویری از جار
تصویر جار
فرهنگ فارسی معین
جار
فریاد، بانگ
تصویری از جار
تصویر جار
فرهنگ فارسی معین
جار
همسایه، شریک
تصویری از جار
تصویر جار
فرهنگ فارسی معین
جار
آب روان یا هر مایع که روان باشد، جاری
تصویری از جار
تصویر جار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جاری
تصویر جاری
روان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جاری
تصویر جاری
روان، گذران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاره
تصویر جاره
جر دهنده، کسره دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارو
تصویر جارو
آلتی که با آن خار خاشاک را از روی زمین بروبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارن
تصویر جارن
خوگر، سوده، مارچه مار بچه، کوره راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارم
تصویر جارم
فراهم آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
ستور میری، زمین کن، مرگا مرگ (طاعون) زمین کن سیل جارف، مرگ و میر مرگامگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارش
تصویر جارش
گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارز
تصویر جارز
نازا، تروه خفه سرفه خوز هم آوای بز (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارح
تصویر جارح
برنده، سرزنش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارف
تصویر جارف
نابود کننده مثلاً سیل جارف، آنچه مردم را هلاک کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جارو
تصویر جارو
آلتی برای تمیز کردن خاک و خاشاک و زباله از روی زمین که از برخی گیاهان یا الیاف مصنوعی تهیه می شود، جاروب، مکنسه، خاک روب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاری
تصویر جاری
روان، رونده، در جریان مثلاً آب جاری
کنایه از رایج
کنونی، فعلی مثلاً ماه جاری
نسبت میان زنان دو یا چند برادر با یکدیگر، زن برادر شوهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاری
تصویر جاری
روان، زمانی که در آن هستیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاری
تصویر جاری
دو زن که همسر دو برادر باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جارو
تصویر جارو
جاروب، درمنه، وسیله ای برای رفتن خاک و خاشاک که از گیاه مخصوص جارو درست کنند
جارو برقی: دستگاهی برقی دارای صفحه برس و لوله ای بلند و محفظه خالی که خاک و خاشاک را درون خود می مکد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جارف
تصویر جارف
((رِ))
زمین کن، مرگ و میر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاری
تصویر جاری
Current
دیکشنری فارسی به انگلیسی