معنی جاحل - جستجوی لغت در جدول جو
جاحل
بر زمین زننده
بر زمین زننده
تصویر جاحل
فرهنگ لغت هوشیار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر راحل
راحل
(دخترانه)
مهاجر
مهاجر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر ساحل
ساحل
(دخترانه)
زمینی که در کنار دریا یا دریاچه واقع شده است
زمینی که در کنار دریا یا دریاچه واقع شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر جاهل
جاهل
نادان، ناآگاه
نادان، ناآگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر جاعل
جاعل
برساز
برساز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر ساحل
ساحل
کناره، کرانه، کنار
کناره، کرانه، کنار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر راحل
راحل
کوچ کننده
کوچ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر ساحل
ساحل
کناره، کران، کرانه، کناره دریا
کناره، کران، کرانه، کناره دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جاحظ
جاحظ
مرد چشم بر آمده
مرد چشم بر آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جاحد
جاحد
انکار کننده
انکار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جاجل
جاجل
رختخواب، جاجو: (جاجل بچه هارا بیندازخ)
رختخواب، جاجو: (جاجل بچه هارا بیندازخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جاعل
جاعل
پیدا کننده، فریبنده، گرداننده، آفریننده
پیدا کننده، فریبنده، گرداننده، آفریننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جائل
جائل
جولان زننده
جولان زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جاهل
جاهل
نادان، احمق
نادان، احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جادل
جادل
بره آهو آهو بره
بره آهو آهو بره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جحال
جحال
زهر کشنده
زهر کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جاهل
جاهل
نادان، نابخرد، بی سواد
نادان، نابخرد، بی سواد
فرهنگ فارسی عمید
تصویر راحل
راحل
کوچ کننده، کنایه از وفات یافته
کوچ کننده، کنایه از وفات یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویر ساحل
ساحل
کنارۀ رود یا دریا، زمین نزدیک دریا
کنارۀ رود یا دریا، زمین نزدیک دریا
فرهنگ فارسی عمید
تصویر ناحل
ناحل
آنکه از بیماری، عشق یا سفر لاغر شده باشد، لاغر
آنکه از بیماری، عشق یا سفر لاغر شده باشد، لاغر
فرهنگ فارسی عمید
تصویر جاعل
جاعل
جعل کننده، خلق کننده، قرار دهنده، سازنده، گرداننده
جعل کننده، خلق کننده، قرار دهنده، سازنده، گرداننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویر جاحد
جاحد
انکار کننده، کسی که با علم، حق کسی را انکار می کند
انکار کننده، کسی که با علم، حق کسی را انکار می کند
فرهنگ فارسی عمید
طاحل
سپر زرنگ زرنگ نام درختی است کوهی و آن بسیار سخت است و از آن تیر و نیزه و سپر و زین سازند
سپر زرنگ زرنگ نام درختی است کوهی و آن بسیار سخت است و از آن تیر و نیزه و سپر و زین سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر قاحل
قاحل
خشک
خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر ناحل
ناحل
کسی که از بیماری یا سفر یا غم و غصه لاغر شده باشد
کسی که از بیماری یا سفر یا غم و غصه لاغر شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جاعل
جاعل
((عِ))
گرداننده، سازنده، جعل کننده
گرداننده، سازنده، جعل کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویر جاحظ
جاحظ
((حِ))
مردی که چشمش درشت و برآمده باشد
مردی که چشمش درشت و برآمده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویر جاحد
جاحد
((حِ))
انکار کننده حق کسی با وجود دانستن آن
انکار کننده حق کسی با وجود دانستن آن
فرهنگ فارسی معین
تصویر جاجل
جاجل
((جُ))
رختخواب
رختخواب
فرهنگ فارسی معین
تصویر جاهل
جاهل
((هِ))
نادان، لات، لوطی
نادان، لات، لوطی
فرهنگ فارسی معین
تصویر جامل
جامل
((مِ))
گله شتر یا شتربانان، قبیله بزرگ
گله شتر یا شتربانان، قبیله بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویر راحل
راحل
((حِ))
کوچ کننده، رحلت کننده، جمع راحلین
کوچ کننده، رحلت کننده، جمع راحلین
فرهنگ فارسی معین
تصویر ساحل
ساحل
((حِ))
کنار دریا یا رود، کرانه، جمع سواحل
کنار دریا یا رود، کرانه، جمع سواحل
فرهنگ فارسی معین
تصویر جاهل
جاهل
Ignorant
Ignorant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جاهل
جاهِل
невежественный
невежественный
دیکشنری فارسی به روسی