جدول جو
جدول جو

معنی جابرانه - جستجوی لغت در جدول جو

جابرانه
ستمگرانه ستمگرانه ستمکارانه ظالمانه
تصویری از جابرانه
تصویر جابرانه
فرهنگ لغت هوشیار
جابرانه
((بِ نِ))
ظالمانه، ستمکارانه
تصویری از جابرانه
تصویر جابرانه
فرهنگ فارسی معین
جابرانه
ستمکارانه، ستمگرانه
تصویری از جابرانه
تصویر جابرانه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که نام او را در سیاهه سربازان بنیچه دهات مینوشتند در صورتیکه بجای خود کس دیگری را بخدمت سربازی اعزام میکرد ماهانه ای باو می پرداخت (قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پابرهنه
تصویر پابرهنه
بی کفش، بی چیز تهیدست، بدون پاپوش: (شه چو عجز آن حکیمان را بدید پابرهنه جانب مسجد دوید) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاعرانه
تصویر شاعرانه
سروادیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جداسرانه
تصویر جداسرانه
مستقلا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساحرانه
تصویر ساحرانه
مانند ساحران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جامخانه
تصویر جامخانه
آئینه خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاهلانه
تصویر جاهلانه
بنادانی، از روی جهالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاودانه
تصویر جاودانه
همیشه، دائم، ابدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادوانه
تصویر جادوانه
مانند جادوان (عمل کردن)، مانند جادوگر: (آن چشم جادوانه عابد فریب بین کش کاروان حسن بدنباله میرود) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جسورانه
تصویر جسورانه
متهورانه، بی باکی گستاخانه، بی پروائی با کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجرانه
تصویر تاجرانه
مانند بازرگانان و تاجران
فرهنگ لغت هوشیار
خانه ای که در آن شیشه بندی و آینه کاری بود تا هر چه از بیرون باشد دیده شود و روشنایی خورشید در آن افتد، آسمان پر ستاره، خانه ای که در آن تنور یا بخاری باشد خانه زمستانی که در آن آتش افروزند، حمام گرمابه، شبستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاعرانه
تصویر شاعرانه
لطیف و احساسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجرانه
تصویر تاجرانه
مانند تاجران، به روش بازرگانان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهرانه
تصویر ماهرانه
با مهارت، از روی مهارت و استادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاودانه
تصویر جاودانه
پاینده، پایدار، همیشگی، برای مثال اگر مرد رنجی اگر مرد گنج / نه گنجت بود جاودانه نه رنج (فردوسی - ۸/۳۹۶ حاشیه)، تا همیشه، برای مثال اگر غم را چو آتش دود بودی / جهان تاریک بودی جاودانه (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساحرانه
تصویر ساحرانه
به روش ساحران، ساحروار مانند ساحران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاهلانه
تصویر جاهلانه
مانند جاهلان، از روی جهالت، به نادانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عابدانه
تصویر عابدانه
همچون عابدان، به روش عابدان، همراه با عبادت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پابرهنه
تصویر پابرهنه
کسی که کفش و جوراب در پا ندارد، برای مثال شه چو عجز آن حکیمان را بدید / پابرهنه جانب مسجد دوید (مولوی - ۳۷)، کنایه از بی چیز، تهیدست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافرانه
تصویر کافرانه
از روی کفر و بی دینی مانند کافران مثلاً چهرۀ کافرانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاعرانه
تصویر شاعرانه
مربوط به شاعران، به سبک شاعران، به روش شاعران، همچون شاعران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عابدانه
تصویر عابدانه
زاورانه خدا پرستانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاخرانه
تصویر فاخرانه
با شکوه شکوهمندانه
فرهنگ لغت هوشیار
بجولخانه، منگخانه (قمار خانه) جایی که در آن با قاب گوسفند بازی کنند، قمارخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافرانه
تصویر کافرانه
مانند کافران ملحدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهرانه
تصویر ماهرانه
با زبردستی و مهارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادرانه
تصویر مادرانه
آمیخته با مهر محبت، منسوب به مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوبرانه
تصویر نوبرانه
میوه تازه رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزبرانه
تصویر هزبرانه
شیر وش دلیرانه مانندشیران، مانندپهلوانان ودلیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پابرهنه
تصویر پابرهنه
((بِ رِ نِ))
بی کفش، تهیدست، بی چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابخانه
تصویر تابخانه
((نِ))
خانه ای که دیوارهای آن آینه کاری شده باشد، حمام، گرمابه، خانه زمستانی که با بخاری و یا تنور گرم شود، شبستان
فرهنگ فارسی معین