جدول جو
جدول جو

معنی ثیابی - جستجوی لغت در جدول جو

ثیابی
بزاز، جامه دار حمام
تصویری از ثیابی
تصویر ثیابی
فرهنگ فارسی عمید
ثیابی
(بی ی)
یکی از شعرای عثمانی در مائۀ دهم هجری. او امی بود و شغل خیاطت میورزید و از آنرو تخلص ثیابی گرفت. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
ثیابی
(بی ی)
جامه دار. ثوّاب. بزاز
لغت نامه دهخدا
ثیابی
جامه دار، جامه فروش جامه دار بزاز
تصویری از ثیابی
تصویر ثیابی
فرهنگ لغت هوشیار
ثیابی
((ثِ))
بزاز، جامه دار
تصویری از ثیابی
تصویر ثیابی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثیاب
تصویر ثیاب
ثوب ها، جامه ها، لباسها، جمع واژۀ ثوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیابی
تصویر غیابی
بدون حضور فرد موردنظر مثلاً حکم غیابی، در غیبت فرد مورد نظر مثلاً غیابی طلاق گرفت
فرهنگ فارسی عمید
(بی ی)
محمود بن عمر. محدث است و از آن رو وی را ثیابی گویند که جامه دار حمام بود. یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
لغت نامه دهخدا
مقابل حضوری، منسوب به غیاب، آنچه در غیاب کسی گویند یا کنند، رجوع به غیاب شود،
- حکم غیابی، (اصطلاح حقوق) حکمی است که درباره یکی از اصحاب دعوی که در جلسۀ دادرسی حاضر نشده و لایحه نفرستاده و حضور خود را ساقط نکرده باشد صادر شود، رجوع به حکم شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ ثوب، جامه ها:
اینکه توبینی نه همه مردمند
بلکه ذئابند بزیر ثیاب،
ناصرخسرو،
در ثیاب ربوده از درویش
کی بدست آیدت بهشت و ثواب،
ناصرخسرو،
، تعلق ّ بثیاب اﷲ، ای بأستارالکعبه، فلان طاهر الثیاب، پاک است از عیوب، اعمال، أن المیت لیبعث فی ثیابه، (حدیث)، ثیاب قبطیه، کتان باریک سفید و غیر آن که بقبط منسوب است
لغت نامه دهخدا
وام و قرض و دین، یک وزن درم، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَیْ یا بی ی)
نسبت است به عیابه بن عامر بن زید بن عدوان. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
منسوب به ثوابه که دروازه ای است به بغداد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
در تازی نیامده ونیک در نوبد اندایی منسوب به غیاب آنچه در غیاب کسی گویند یا انجام دهند مقابل حضوری یا حکم غیابی. حکمی است درباره یکی از اصحاب دعوی که در جلسه دادرسی حاضر نشده و لایحه نفرستاده و حضور خود را ساقط نکرده باشد صادر شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثیاب
تصویر ثیاب
جامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثیاب
تصویر ثیاب
((ثِ))
جمع ثوب
فرهنگ فارسی معین
درغیاب، غیاباً
متضاد: حضوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد