ثکم آثار، پی گرفتن و پیروی کردن اثر کسی، ثکم امر، لازم گرفتن آن، ثکم بمکان، مقیم شدن در آن و ملازم گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) ایستادن، ملازم و مقیم شدن، لازم گرفتن
ثکم آثار، پی گرفتن و پیروی کردن اثر کسی، ثکم امر، لازم گرفتن آن، ثکم بمکان، مقیم شدن در آن و ملازم گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) ایستادن، ملازم و مقیم شدن، لازم گرفتن
قسمت میانی بدن جانوران که معده، روده ها، کبد و چند عضو دیگر در آن قرار دارد، کنایه از معده، کنایه از دستگاه گوارش، بخش عقبی بدن حشرات و بندپایان، کنایه از نوبت زایمان، وعده (غذا) مثلاً یک شکم جوجه کباب، کنایه از درون، شکم چارپهلو کردن: کنایه از پرخوردن به حدی که شکم بزرگ و چهارگوش شود
قسمت میانی بدن جانوران که معده، روده ها، کبد و چند عضو دیگر در آن قرار دارد، کنایه از معده، کنایه از دستگاه گوارش، بخش عقبی بدن حشرات و بندپایان، کنایه از نوبت زایمان، وعده (غذا) مثلاً یک شکم جوجه کباب، کنایه از درون، شکم چارپهلو کردن: کنایه از پرخوردن به حدی که شکم بزرگ و چهارگوش شود
درختی بلند با برگ هایی مانند برگ بادام، گل های ریز، میوۀ گرد و چوب سرخ رنگ که از آن در رنگرزی استفاده می شود، بقم، برای مثال هرکه در دنیا شود قانع به کم / سرخ رو باشد به عقبی چون بکم (رشیدی - بکم)
درختی بلند با برگ هایی مانند برگ بادام، گل های ریز، میوۀ گِرد و چوب سرخ رنگ که از آن در رنگرزی استفاده می شود، بقم، برای مِثال هرکه در دنیا شود قانع به کم / سرخ رو باشد به عقبی چون بکم (رشیدی - بکم)
در مرحله نخست نخستین اول. توضیح بعضی از فاضلان معاصراستعمال کلمه یکم را خطا دانسته اند. ولی کلمه یک در قدیم و حدیث مستعمل بوده و هست. شمس قیس ادیب مشهور قرن هفتم نویسد: حرف عدد وآن میمی مفردست که دراواخر اعداد تتمیم عدد متقدم فایده دهدچنانکه دوم و سوم و چهارم و در لغت عرب صیغت ثالث و رابع و خامس را متامم مایلیه من العدد خوانند یعنی چون گفتی دوم یکی که متقدم است بدین عدد دوشد و چون گفتی سوم دو عدد که پیش ازاین است بیدن سه ش و برین قضیت بایستی که یکم نگفتندی از بهر آنکه پیش از یکی هیچ نیست که یکی متمم آن شود الا آنکه چون مخصوص مطلق عدد دست این اطلاق بروی روا داشته اند: بگفت ازسه چیز اوفتادم ببند که این بند من مر ترا باد پند یکم قول دانا نپذرفتمی همه درپی کار خود رفتمی. (منسوب به فردوسی) روز یکم ز سال نو جشن سکندر دوم خاک زجمره سوم کرده قضای زندگی. (خاقانی) مریخ اگر بچرخ یکم بودی حالی بدوختی بدو مسمارش. (خاقانی) گروهی چو صبح یکم رویشان همه آتش ودودشان مویشان. (باقرکاشی)
در مرحله نخست نخستین اول. توضیح بعضی از فاضلان معاصراستعمال کلمه یکم را خطا دانسته اند. ولی کلمه یک در قدیم و حدیث مستعمل بوده و هست. شمس قیس ادیب مشهور قرن هفتم نویسد: حرف عدد وآن میمی مفردست که دراواخر اعداد تتمیم عدد متقدم فایده دهدچنانکه دوم و سوم و چهارم و در لغت عرب صیغت ثالث و رابع و خامس را متامم مایلیه من العدد خوانند یعنی چون گفتی دوم یکی که متقدم است بدین عدد دوشد و چون گفتی سوم دو عدد که پیش ازاین است بیدن سه ش و برین قضیت بایستی که یکم نگفتندی از بهر آنکه پیش از یکی هیچ نیست که یکی متمم آن شود الا آنکه چون مخصوص مطلق عدد دست این اطلاق بروی روا داشته اند: بگفت ازسه چیز اوفتادم ببند که این بند من مر ترا باد پند یکم قول دانا نپذرفتمی همه درپی کار خود رفتمی. (منسوب به فردوسی) روز یکم ز سال نو جشن سکندر دوم خاک زجمره سوم کرده قضای زندگی. (خاقانی) مریخ اگر بچرخ یکم بودی حالی بدوختی بدو مسمارش. (خاقانی) گروهی چو صبح یکم رویشان همه آتش ودودشان مویشان. (باقرکاشی)
شکستن دندان، افتادن دندان -1 شکستن دندان کسی را بوسیله زدن، افتادن دندان، اجتماع قبض وثلم است درفعولن (عول) (بضم لام)، بماند (فعل) (بسکون عین و ضم لام) بجای آن بنهند و ثرم در شعر عرب پدید آید دراشعارفارسی نیاید
شکستن دندان، افتادن دندان -1 شکستن دندان کسی را بوسیله زدن، افتادن دندان، اجتماع قبض وثلم است درفعولن (عول) (بضم لام)، بماند (فعل) (بسکون عین و ضم لام) بجای آن بنهند و ثرم در شعر عرب پدید آید دراشعارفارسی نیاید
سوراخ، ترک -1 رخنه کردن در، ترک دادن، بینی بریدن، اسقاط فاء فعولن است تا (عولن) بماند (فع لن) بجای آن نهند و ثلم دراشعار عرب است و در شعر فارسی نیاید، جمع ثلمت (ثلمه)
سوراخ، ترک -1 رخنه کردن در، ترک دادن، بینی بریدن، اسقاط فاء فعولن است تا (عولن) بماند (فع لن) بجای آن نهند و ثلم دراشعار عرب است و در شعر فارسی نیاید، جمع ثلمت (ثلمه)
بقم، درختی بلند و تناور با گل های ریز و برگ هایی مانند برگ بادام، دارای میوه ای گرد و سرخ رنگ. از این درخت ماده رنگینی به نام هماتین یا هماتوکسیلین می گیرند که برای ساختن رنگ های بنفش، آبی، سرخ، خاکستری و سیاه استفاده می شود
بقم، درختی بلند و تناور با گل های ریز و برگ هایی مانند برگ بادام، دارای میوه ای گرد و سرخ رنگ. از این درخت ماده رنگینی به نام هماتین یا هماتوکسیلین می گیرند که برای ساختن رنگ های بنفش، آبی، سرخ، خاکستری و سیاه استفاده می شود